اینم در خواست دوست خوشگلمون
#سفیر
#part4
نرگس : هنوز خوابه
دجله: خاله بیدار نمیشه هرچی بهش میگم الان خانم یازا میات اهمیت نمیده
نرگس : اوف لیا دخترم بلند شو تب داره
دجله: الان چی کار کنیم خاله
نرگس: برو یه دست لباس بیار که امادش کنیم منم میرم یه چیزی میارم تبشو بیاره پایین
دجله : تمام
زهرا: دجله دجله
دجله: جانم مامان
زهرا: چشید لیا
دجله: حالش اصلا خوب نیست
زهرا: وای نگو الان کجا میری
دجله : میرم از اتاقم برای لیا یه دست لباس بیارم
زهرا : باشه بدو
دجله : تمام
زهرا: من دیگه نمیتونم میرم پیش نرگس
مصطفی : همه نرید الان یازا خانم میات
زهرا میره
فرید : اوف عجب روزیه امروز
مصطفی:...
سارا: خانم به مهمون ها زنگ زدم
یازا: خوبه
پلین : خانم خانم
سارا: تو اینجا چیکار میکنی ؟
پلین : خانم شنیدم لیا خودشو زده به بیماری که امروز نیات کار کنه
یازا با داد: چی ؟؟؟؟؟
سارا: درست شنیدی دختر
پلین : من با همین گوشام شنیدم داشت با نرگس خانوم صحبت میکرد
یازا: من براش دارم
یازا با عصبانیت میره اتاق لیا
زهرا: بدو الان میات
نرگس: لیا اینو بخور تبت بیات پایین
دجله: خاله خاله
زهرا چیشده
دجله: خانم یازا اومده
نرگس: چی ؟
فرید: خانم یازا نبود
مصطفی: چرا
فرید : داشت میرفتم کجا
مصطفی : بدو بدو
یازا: اینجا چه خبره
نرگس: خانوم
یازا: یکی برام توضیح بده اینجا چه خبره چرا لیا نمیای مثل ادم کار کنی هروز یه مشکلی درست میکنی
نرگس: خانم گفتم حالش بده
یازا: چیزی نگو نرگس من خوب فیلم بازیشو بلدم یا الان بلنو میشی مثل ادم کار میکنی یا تنبیه میشی
لیا : من خستمه نمیتونم بلند شم سرم درد میکنه
یازا : داری بازیم میدی حالتم ازم بهتره الان بلند میشی کمک میکنی و هیچ حرفی نمی زنی
لیا : من با چه زبونی به تو بفهمونم حالم خوب نیست
یازا: من باور کردم حالت خوب نیست تا ۳ شماره بهت وقت میدم بلند میشی کار میکنی یا ....
لیا: هرکاری میخوای بکن برام مهم نیست میخوای حرفمو باور کن نکنی
یازا: ۳...۲..۱ .. کسی بیرون نیست
بادیگارد : بله خانم
یازا: این دختررو بردارید انقدر بزنیدش تا کبود بشه
نرگس : چی خانم بخدا به پاتون میفتم اینکارو نکنید
یازا: مگه من با شما نیستم ببریدش
نرگس: خانم تروخدا اینکارو نکنید
یازا میره
و لیا رو بلند میکنن میبرن
نرگس با داد: نه نه تورخدا این کارو نکنید اون هنوز بچست ....
#پارتبعدی
#part4
نرگس : هنوز خوابه
دجله: خاله بیدار نمیشه هرچی بهش میگم الان خانم یازا میات اهمیت نمیده
نرگس : اوف لیا دخترم بلند شو تب داره
دجله: الان چی کار کنیم خاله
نرگس: برو یه دست لباس بیار که امادش کنیم منم میرم یه چیزی میارم تبشو بیاره پایین
دجله : تمام
زهرا: دجله دجله
دجله: جانم مامان
زهرا: چشید لیا
دجله: حالش اصلا خوب نیست
زهرا: وای نگو الان کجا میری
دجله : میرم از اتاقم برای لیا یه دست لباس بیارم
زهرا : باشه بدو
دجله : تمام
زهرا: من دیگه نمیتونم میرم پیش نرگس
مصطفی : همه نرید الان یازا خانم میات
زهرا میره
فرید : اوف عجب روزیه امروز
مصطفی:...
سارا: خانم به مهمون ها زنگ زدم
یازا: خوبه
پلین : خانم خانم
سارا: تو اینجا چیکار میکنی ؟
پلین : خانم شنیدم لیا خودشو زده به بیماری که امروز نیات کار کنه
یازا با داد: چی ؟؟؟؟؟
سارا: درست شنیدی دختر
پلین : من با همین گوشام شنیدم داشت با نرگس خانوم صحبت میکرد
یازا: من براش دارم
یازا با عصبانیت میره اتاق لیا
زهرا: بدو الان میات
نرگس: لیا اینو بخور تبت بیات پایین
دجله: خاله خاله
زهرا چیشده
دجله: خانم یازا اومده
نرگس: چی ؟
فرید: خانم یازا نبود
مصطفی: چرا
فرید : داشت میرفتم کجا
مصطفی : بدو بدو
یازا: اینجا چه خبره
نرگس: خانوم
یازا: یکی برام توضیح بده اینجا چه خبره چرا لیا نمیای مثل ادم کار کنی هروز یه مشکلی درست میکنی
نرگس: خانم گفتم حالش بده
یازا: چیزی نگو نرگس من خوب فیلم بازیشو بلدم یا الان بلنو میشی مثل ادم کار میکنی یا تنبیه میشی
لیا : من خستمه نمیتونم بلند شم سرم درد میکنه
یازا : داری بازیم میدی حالتم ازم بهتره الان بلند میشی کمک میکنی و هیچ حرفی نمی زنی
لیا : من با چه زبونی به تو بفهمونم حالم خوب نیست
یازا: من باور کردم حالت خوب نیست تا ۳ شماره بهت وقت میدم بلند میشی کار میکنی یا ....
لیا: هرکاری میخوای بکن برام مهم نیست میخوای حرفمو باور کن نکنی
یازا: ۳...۲..۱ .. کسی بیرون نیست
بادیگارد : بله خانم
یازا: این دختررو بردارید انقدر بزنیدش تا کبود بشه
نرگس : چی خانم بخدا به پاتون میفتم اینکارو نکنید
یازا: مگه من با شما نیستم ببریدش
نرگس: خانم تروخدا اینکارو نکنید
یازا میره
و لیا رو بلند میکنن میبرن
نرگس با داد: نه نه تورخدا این کارو نکنید اون هنوز بچست ....
#پارتبعدی
- ۲.۲k
- ۲۲ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط