𝕡𝕒𝕣𝕥⁴⁶
𝕡𝕒𝕣𝕥⁴⁶
با فرو رفتن تخت ک نشانه نشستن کسی کنار تخت بود ب خودم اومدم!
+تهیونگ!
جیسونگ=جانم؟(پوزخند)
ازجام پریدم! این کی بود کنارم؟ صدای کیه؟؟چیکارم داره؟
جیسونگ=هه..آروم باش!
+گمشو بیرووووون(داد)
جیسونگ=هیششش...من از جیغ و داد خوشم نمیاد!!
+تهیو...(جیغ)
اومدم صداش بزنم ک جلوی دهنمو گرفت!
جیسونگ=ببین نیومدم اذیتت کنم! اومدم حرف بزنم! پس مثل یه بچه خوب گوش بده! البته اگ بچه و اما خانوادت برات مهمن!
ها..چی میگفت؟ این اسکول نمیدونه ک چندین ماهه کل خانواده من تهه!
دستشو کشیدم و به حرف اومدم!
+کل خانواده من تهیونگ و بچمه!! و تو هیچ غلطی نمیتونی بکنی!
جیسونگ=امم...چه زود هان رو فراموش کردی!
چی گفت! هان؟ اون هان رو از کجا میشناسه؟
جیسونگ=هان به کنار! قدیمی ترین رفیقت!! واقعا ک خیلی خیانت کاری!!!
اوند بره ک!
+وایسا!
پوزخندی زد و برگشت!
جیسونگ=میبینم برات مهم شد!
بلند شدم و رفتم رو ب روش وایسادم!
+تو هان رو از کجا میشناسی؟
جیسونگ=من و اون با هم در حد آشنایی داریم!
چند دقیقه ای گذشت!
جیسونگ=میرم سر اصل مطلب! تو باید امروز اعتراف کنی ک این بچه مال تهیونگ نیس!
+چییی...من همچین کاری نمیکنم! این بچه مال تهیونگه! حالیته! بفهم!!اینو تو اون مغذ کثیفت فرو کن همه مثل دخترای دور و برت هرزه نیستن!!!(داد)
جیسونگ=اهم...اوکیه! لباس مشکیتو آماده کن!!
و رفت!
استرس کل وجودم رو گرفته بود! یعنی چی؟؟میخواست چیکار کنه؟؟ لعنت بهت ک توی همچین شرایط نابی دوباره فکر هانو انداختی تو سرم!!!
ویو ته....
دمنوش رو از آجوما گرفتم و به سمت اتاق ات حرکت کردم!
وقتی ب اتاقش نزدیک شدم متوجه پسری شدم ک از اتاق ات جارج شد و رفت!
اول نشناختمش اما بعد متوجه شدم جیسونگ بوده!
سریع درو باز کردم و رفتم داخل!
ات رو دیدم ک به یه گوشه خیره شده و دلشو ماساژ میده!
_ات اون عوضی اینجا چیکار میکرد؟
+همم
_گفتم جیسونگ اینجا چیکار میکرد؟(داد)
+امم..اون...فقط اشتباهی اومده بود!!
_اشتباهی!
دمنوش رو گذاشتم رو میز و از اتاق بیرون رفتم!
✞♡ܢܚ݅ـܝߊیـطـ
لایک ۶۰
کامنت ۲۰
ߊܭَـܝ ܩـیـ ܟܿـوߊیـ ܢ̣ـܦ̈ـیـܢܚ݅ـو ܢ̣ـܟܿـوܝ̇ߺـیـ ܠـߊیـܭـ ܭـܝ̇ߺـ ܢ̣ـیـܢ̣ـ🫀🍷
#فیک
#ات
#ادمین
#ته
#تهیونگ
#کوک
#کوکی
#استریکیدز
#بیتیاس
#رمان
#وانشات
#اسمات
#ارمی
#استی
#هان
#جیسونگ
#هیونجین
#فلیکس
#تهکوک
#هیونلیکس
#مینسونگ
با فرو رفتن تخت ک نشانه نشستن کسی کنار تخت بود ب خودم اومدم!
+تهیونگ!
جیسونگ=جانم؟(پوزخند)
ازجام پریدم! این کی بود کنارم؟ صدای کیه؟؟چیکارم داره؟
جیسونگ=هه..آروم باش!
+گمشو بیرووووون(داد)
جیسونگ=هیششش...من از جیغ و داد خوشم نمیاد!!
+تهیو...(جیغ)
اومدم صداش بزنم ک جلوی دهنمو گرفت!
جیسونگ=ببین نیومدم اذیتت کنم! اومدم حرف بزنم! پس مثل یه بچه خوب گوش بده! البته اگ بچه و اما خانوادت برات مهمن!
ها..چی میگفت؟ این اسکول نمیدونه ک چندین ماهه کل خانواده من تهه!
دستشو کشیدم و به حرف اومدم!
+کل خانواده من تهیونگ و بچمه!! و تو هیچ غلطی نمیتونی بکنی!
جیسونگ=امم...چه زود هان رو فراموش کردی!
چی گفت! هان؟ اون هان رو از کجا میشناسه؟
جیسونگ=هان به کنار! قدیمی ترین رفیقت!! واقعا ک خیلی خیانت کاری!!!
اوند بره ک!
+وایسا!
پوزخندی زد و برگشت!
جیسونگ=میبینم برات مهم شد!
بلند شدم و رفتم رو ب روش وایسادم!
+تو هان رو از کجا میشناسی؟
جیسونگ=من و اون با هم در حد آشنایی داریم!
چند دقیقه ای گذشت!
جیسونگ=میرم سر اصل مطلب! تو باید امروز اعتراف کنی ک این بچه مال تهیونگ نیس!
+چییی...من همچین کاری نمیکنم! این بچه مال تهیونگه! حالیته! بفهم!!اینو تو اون مغذ کثیفت فرو کن همه مثل دخترای دور و برت هرزه نیستن!!!(داد)
جیسونگ=اهم...اوکیه! لباس مشکیتو آماده کن!!
و رفت!
استرس کل وجودم رو گرفته بود! یعنی چی؟؟میخواست چیکار کنه؟؟ لعنت بهت ک توی همچین شرایط نابی دوباره فکر هانو انداختی تو سرم!!!
ویو ته....
دمنوش رو از آجوما گرفتم و به سمت اتاق ات حرکت کردم!
وقتی ب اتاقش نزدیک شدم متوجه پسری شدم ک از اتاق ات جارج شد و رفت!
اول نشناختمش اما بعد متوجه شدم جیسونگ بوده!
سریع درو باز کردم و رفتم داخل!
ات رو دیدم ک به یه گوشه خیره شده و دلشو ماساژ میده!
_ات اون عوضی اینجا چیکار میکرد؟
+همم
_گفتم جیسونگ اینجا چیکار میکرد؟(داد)
+امم..اون...فقط اشتباهی اومده بود!!
_اشتباهی!
دمنوش رو گذاشتم رو میز و از اتاق بیرون رفتم!
✞♡ܢܚ݅ـܝߊیـطـ
لایک ۶۰
کامنت ۲۰
ߊܭَـܝ ܩـیـ ܟܿـوߊیـ ܢ̣ـܦ̈ـیـܢܚ݅ـو ܢ̣ـܟܿـوܝ̇ߺـیـ ܠـߊیـܭـ ܭـܝ̇ߺـ ܢ̣ـیـܢ̣ـ🫀🍷
#فیک
#ات
#ادمین
#ته
#تهیونگ
#کوک
#کوکی
#استریکیدز
#بیتیاس
#رمان
#وانشات
#اسمات
#ارمی
#استی
#هان
#جیسونگ
#هیونجین
#فلیکس
#تهکوک
#هیونلیکس
#مینسونگ
۱۹.۲k
۱۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.