ناجی پارت ۴٧
#ناجی #پارت_۴٧
محمد ماشین و اماده کردو سوار شدیم وقتی رسیدیم محمد کمک کرد امیر علی و احسان پیاده بشن من جلوتر رفتم ک درو باز کنم برقارو روشن کردم احسان و امیر علی اومدن نشستیم تو پذیرایی
رفتم تو اشپز خونه برای شام خوراک مرغ درست کردم
ساعت ٨بود ک غذا همم اماده شد میزو چیدم و شامو خوردیم امیر علی و احسان بخاطر داروهایی ک خورده بودن منگ خواب بودن و رفتن خوابیدن منم ظرفارو ک شستم رفتم بالا و خوابیدم
صبح زود بیدار شدم فردا قراره مهمونا بیان باید امروز غذا رو بپزم
سبزی قرمه سبزی وسبزی پلویی رو در اوردم تا یخش اب شه
نشستم و کلی پیاز پوست کندم و ریز کردم و سرخ کردم صورتم پر اشک بود از بس ک پیازش تند بود
احسان اومد پایین و گفت
-سلام صبح بخیر
سرمو تکون دادم انقدر بوی پیاز رفته بود تو حلقم ک نمیتونستم حرف بزنم
اومد جلو نگام کرد و گفت
^فرینا چرا گریه میکنی چی شده
حرفی نزدم
^توروخدا بگو نگران شدم
گفتم
+واسه چی نگران ؟!
^اخه داری گریه میکنی
خندیدم و گفتم
+پیاز پوست کندم
^ای کوفت ترسیدم
بقیه هم بیدار شدن اومدن پایین صبحونه شونو چیدم و خودم رفتم پی غذا پختن ساعت ١٢دیگ چلو گوشت و قرمه سبزی و ماهی و مرغ رو اماده کردم و فقط برنج رو گزاشتم واسه فردا سالاد هم ک دیروز همراه دسرا درست کردم
ناهار امروزم سبزی پلو با ماهی درست کردم دیگ از خستگی روی مبل ولو شدم حتی صبحونه هم نخورده بودم نگار برام ی لقمه گرفت و اورد از ساعت ۵صبح بیدار بودم و ی لنگه پا وایستاده بودم حسابی خسته شده بودم
چشمامو رو هم گزاشتم ک ی خورده استراحت کنم اما نفهمیدم ک چطور شد و خوابم برد وقتی چشمامو باز کردم هیچ کس تو پذیرایی نبود ب پتویی ک رو خودم بود نگاه کردم و ب ساعت هم ی نیم نگاهی انداختم ساعت٣/٣٠بعد از ظهر بود واقعا چقدر خوابیده بودم از ١٢تا٣/٣٠یاخدا
صدای پا روی پله توجهمو جلب کرد احسان بود و گفت
^اعععع بیدار شدی
+اره اصلا نفهمیدم ک چجوری خوابم برد
^اره سرتو گزاشتی رفتی نهارتو بیارم
+ن گشنم نیس
^صبحونه هم نخوردی
+اره ولی گشنم نیس
اومد کنارم نشست و گفت
^امروز با هم بریم ک هم کیک سفارش دادیم بگیریم هم من لباس بخرم راستی تو خریدی؟!
+اره ی کت شلوار صورتی طوسی
^پس منم ی کت شلوار طوسی با ی پیرهن سفید و کراوت مشکی چی بشم
خندیدم و گفتم
+اعتماد رفته ب سقف
^اووووهووووی خوشگل نیستم
+چرا هستی
^ن حس کردم ک ب مسخره گفتی
+ن ب خدا
^ن نشد
+اععع اذیت نکن
خندید و گفت پاشو بریم بیرون برو اماده شو
پ ن
دوستان عزیز من بعد از ظهر دسترسی ب نت ندارم نمیتونم جواب کامنتاتونو بدم شرمنده
محمد ماشین و اماده کردو سوار شدیم وقتی رسیدیم محمد کمک کرد امیر علی و احسان پیاده بشن من جلوتر رفتم ک درو باز کنم برقارو روشن کردم احسان و امیر علی اومدن نشستیم تو پذیرایی
رفتم تو اشپز خونه برای شام خوراک مرغ درست کردم
ساعت ٨بود ک غذا همم اماده شد میزو چیدم و شامو خوردیم امیر علی و احسان بخاطر داروهایی ک خورده بودن منگ خواب بودن و رفتن خوابیدن منم ظرفارو ک شستم رفتم بالا و خوابیدم
صبح زود بیدار شدم فردا قراره مهمونا بیان باید امروز غذا رو بپزم
سبزی قرمه سبزی وسبزی پلویی رو در اوردم تا یخش اب شه
نشستم و کلی پیاز پوست کندم و ریز کردم و سرخ کردم صورتم پر اشک بود از بس ک پیازش تند بود
احسان اومد پایین و گفت
-سلام صبح بخیر
سرمو تکون دادم انقدر بوی پیاز رفته بود تو حلقم ک نمیتونستم حرف بزنم
اومد جلو نگام کرد و گفت
^فرینا چرا گریه میکنی چی شده
حرفی نزدم
^توروخدا بگو نگران شدم
گفتم
+واسه چی نگران ؟!
^اخه داری گریه میکنی
خندیدم و گفتم
+پیاز پوست کندم
^ای کوفت ترسیدم
بقیه هم بیدار شدن اومدن پایین صبحونه شونو چیدم و خودم رفتم پی غذا پختن ساعت ١٢دیگ چلو گوشت و قرمه سبزی و ماهی و مرغ رو اماده کردم و فقط برنج رو گزاشتم واسه فردا سالاد هم ک دیروز همراه دسرا درست کردم
ناهار امروزم سبزی پلو با ماهی درست کردم دیگ از خستگی روی مبل ولو شدم حتی صبحونه هم نخورده بودم نگار برام ی لقمه گرفت و اورد از ساعت ۵صبح بیدار بودم و ی لنگه پا وایستاده بودم حسابی خسته شده بودم
چشمامو رو هم گزاشتم ک ی خورده استراحت کنم اما نفهمیدم ک چطور شد و خوابم برد وقتی چشمامو باز کردم هیچ کس تو پذیرایی نبود ب پتویی ک رو خودم بود نگاه کردم و ب ساعت هم ی نیم نگاهی انداختم ساعت٣/٣٠بعد از ظهر بود واقعا چقدر خوابیده بودم از ١٢تا٣/٣٠یاخدا
صدای پا روی پله توجهمو جلب کرد احسان بود و گفت
^اعععع بیدار شدی
+اره اصلا نفهمیدم ک چجوری خوابم برد
^اره سرتو گزاشتی رفتی نهارتو بیارم
+ن گشنم نیس
^صبحونه هم نخوردی
+اره ولی گشنم نیس
اومد کنارم نشست و گفت
^امروز با هم بریم ک هم کیک سفارش دادیم بگیریم هم من لباس بخرم راستی تو خریدی؟!
+اره ی کت شلوار صورتی طوسی
^پس منم ی کت شلوار طوسی با ی پیرهن سفید و کراوت مشکی چی بشم
خندیدم و گفتم
+اعتماد رفته ب سقف
^اووووهووووی خوشگل نیستم
+چرا هستی
^ن حس کردم ک ب مسخره گفتی
+ن ب خدا
^ن نشد
+اععع اذیت نکن
خندید و گفت پاشو بریم بیرون برو اماده شو
پ ن
دوستان عزیز من بعد از ظهر دسترسی ب نت ندارم نمیتونم جواب کامنتاتونو بدم شرمنده
۴۷.۵k
۰۴ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.