عشق آغشته به خون

'عشق آغشته به خون '
P⁶⁹

از دستگیره در محکم گرفتم تا بیتونم از دستشون خلاص بشم نه این‌که تونسته باشم کاری کنم بلکه واسم بیشتر سخت شد،مردی که قبلا دستم و گرفته بود مجبور شد برای راحت شدن کارش منو رو دوشش بی‌اندازه.
تقلا،گریه،مشت،لگد،التماس،همه برا ادوین بی‌معنی بود،بیشتر از جون خودم که قراره ادوین باهاش چیکار کنه نگران تهیونگ بودم،اگه تو اون حالت بمونه،امکانش نیست که زنده بمونه،ادوین خوب می‌دونست کجا بزنه تا تهیونگ رو با درد زجرکش کنه،اون درست جوری ضربه زده بود که تهیونگ برای مدت درد و از عمق حس کنه و بعدش تنش روح زخمی‌اش رو ول کنه.
برای آخرین بار تونستم چهره تهیونگ که با خون و عرقش خیس شده بود رو ببينم اون بازهم تقلا داشت برای بلند شدن تا بیتونه برای نبُردن من حداقل کاری انجام بده،کاش حداقل برای یه‌بار شانس می‌داشتم تا زندگی بدون دردسر رو تجربه کنم،کنار تهیونگ کنار خانواده‌ام،مامانم، جان،آیماه، چوی‌سان،یعنی حق ما نبود لحظه‌ی برای یه مدت کم،خوشی رو تجربه کنیم،یعنی نتونسته بودیم استقبال خوبی ازش داشته باشیم؟
اگه تهیونگم بره،اگه دیگه نتونم تهیونگ رو هم ببينم اگه قرار باشه پایان ما این بشه،اگه دیگه نتونم زنده باشم،من وجودم روحم همه متصل به تهیونگه،بدون اون من نمیتونم.
________
توی سالن تاریک که رنگ مشکی همه‌‌جای اونو پوشونده بود نشسته بودم،دروغ چرا من جلوش زانو زده بودم،نه به خواسته‌ خودم،این باور نکردنی بود،تو یه روز زندگی روی دیگری از خود رو بهمون نشون داد،ترسيده بودم،برای آینده که در پیش داشتیم،من و بچه‌ام،قرار بود چی بشه،تهیونگ اون حالش خوبه،نباید مُرده باشه،اون نباید تنهام گذاشته باشه،من بدون تهیونگ هیچکاری نمیتونم اصلا باید تا کی اینجا تو قید ادوین باشم،باید چیکار کنم،فرار!این راهش نیست کجا برم از کی کمک بخوام،هيچکی برام نمونده.
ادوین که دورم می‌چرخید و چیزی هربار با چرخیدن چیزی رو زمزمه میکرد،با دیدن اینکه حواسم بهش نیست و بهش گوش نمی‌دم،لگد نه‌چندان آهسته و نه محکم به پهلوم زد و منو از این حواس‌پرتی نجات داد تا بهش گوش بدم.
ادوین:اینقدر فکر کن خانم کیم،قراره کلی برات خوش بگذره.
جین‌آئه:ادوین بنظرت این دنیا ارزش این همه خودخواهی رو داره!
با چشمای قرمز شده‌ام که تنها دلیلش اشک ریختنم بود نگاهم رو دوختم بهش،و منتظر جوابی برای سؤالم بودم.
ادوین:داره،خانم کیم،اگه نداشت این همه چیز رو فداش نمی‌کردم،خانواده‌ام،خاندان کیم رو،خواهرم رو،حتی شهرت خودم رو،من همش رو فدا کردم،تا چیزی که فقط تو خواب و خیال وجود داشت رو به دست بیارم،و الان درست تو یه‌قدمیش هستم،فقط یه قدم مونده فقط یه قدم.
جام شرابش رو که کنار صندلی چرمی مشکی رنگش روی میز بود رو برداشت و جرعه‌ای ازش رو نوشید و دوباره به سمتم برگشت.


غلط املایی بود معذرت 🤍💜
دیدگاه ها (۲۴)

'عشق آغشته به خون 'P⁷⁰جام شرابش رو که کنار صندلی چرمی مشکی ر...

'عشق آغشته به خون 'P⁷¹جین‌آئه:کوچولوی مامانی،‌.......(مکث) ش...

'عشق آغشته به خون 'P⁶⁸تهیونگ:خودم تویی عوضی رو می‌کشم هرکاری...

'عشق آغشته به خون 'P⁶⁷جین‌آئه:تهیونگاا پاشو باید بریمتهیونگ:...

حسن دارم ازدواج میکنما خوشحالی؟، ...میدونم 🙂😢حداقل از دستم ر...

پارت : ۴۹

#𝐖𝐡𝐲_𝐡𝐢𝐦𝐏𝐚𝐫𝐭:𝟕𝟎جونگ‌کوک: تو خودت می‌دونی تهیونگ چه آدم کثیفی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط