عشق آغشته به خون

'عشق آغشته به خون '
P⁶⁷

جین‌آئه:تهیونگاا پاشو باید بریم
تهیونگ:نمیتونم،نمیتونم اینجا تنها ولش کنم
جین‌آئه:تهیونگ ما اینجا تنها نمیذاریمش،ما همیشه کناریشم تا به یادش باشیم یعنی همیشه کناریشم و تنهاش نمیزاریم،الانم پاشو غروب نزدیکه باید برگرديم تو که نمی‌خوای قبل فهمیدن اینکه چه‌بلایی سر مامانت اومده خودت رو از دست بدی!.
تهیونگ:معلومه که‌اینو نمی‌خوام،تا ندونستم اینکارو با مامانم کی انجام داده از این موضوع دست برنمیدارم
جین‌آئه:پس تو باید به خود بیایی،تو که اینجوری نمی‌تونی دنبال حقیقت بگردی.
ادوین:به‌به بالاخره برگشتین.
سرمون رو به سمت صداِ ناخوشایند ادوین چرخوندیم،و بعد از چندماه دوباره قیافه نحس اونو دیدیم،تهیونگ با دیدنش سرش و به سمت مخالف برگردوند تا بیشتر از این با ادوین چشم تو چشم نشه.
تهیونگ:برگرد به همون خرابه که ازش اومدی.
ادوین:پس نمی‌خوای حقیقت رو بدونی!باشه پس میریم.
تهیونگ:کدوم حقیقت؟ میخوای چیو ثابت کنی،مگه الانم کسی هست به حرفت باور کنه!
ادوین:یکی هست،میخوای بدونی کی؟
تهیونگ:همش چرندیاته،بریم جین‌آئه
ادوین:میری خونه،رفتی به کادو‌های که واست درست کردم خوب نگاه کن،چون ممکنه آخرین دیدارت باشه،کیم تهیونگ
با فاصله که با ادوین داشتیم بازهم نتونست آروم بگیره و حرف آخرش رو به زبون آورد،اما منو تهیونگ بدون توجه به حرفاش راه‌مون رو به سمت خونه گرفتیم.
از کالسکه که تو راه سوارش شده بودیم پیاده شدیم،و به سمت خونه رفتیم،با دیدن در باز خونه با حالت تعجب همو نگاه کردیم،تهیونگ جلوتر ازم راه افتاد،و خودش رو به در نیمه باز خونه رسوند.
موقعیت که امروز توش قرار گرفته بودیم، شبیه به جهنم بود،عذاب‌آور بود،دردناک بود،ما امروز هرلحظه سوختیم درد کشیدیم،ما امروز به‌قدر همه عمرمان درد کشیدیم.
آیماهِ که تو تب می‌سوخت،و خون پخش شده تو کل نشیمن،تحمل وضعیت که الان برامون پیش اومده بود غیرقابل تحمل بود.
مامانم جان آیماه چوی‌سان و حتی اون کوچولو که نتونسته بود چشماش رو باز کنه.
با اصرار که آیماه داشت مجبور شدیم بچه رو به دنیا بیاریم اون فک می‌کرد ممکنه بچه‌اش زنده مونده باشه،ولی ادوین کاری کرده بود که کسی نتونه از این حادثه زنده بیرون بیاد،با تولد بچه آیماه رو هم از دست دادیم،بچهِ که دیگه نفس نمی‌کشید رو روی زمین کنار جسم بی‌جون آیماه گذاشتم.
به دستای خونیم نگاه کردم،امروز این دستا،شاهد خیس شدن با خون عزیزانش بود.
دستام رو مشت کرده به زمین خونی زدم و در حالِ که سرم پایین بود،با همه توانم داد زدم و از تهی دل گریه کردم.
بیشتر از موقعیتِ که توش قرار داشتیم،ضجه‌های پُردرد تهیونگ تحملش سخت بود،هردو تو موقعیتی قرار داشتیم که مرگ رو بهتر می‌دونستیم.
فکر نمی‌کردیم که ادوین همچون کاری رو انجام میده اون حتی به خواهرش رحم نکرده بود.
صدای که با شنیدنش تنفر رو تو تک‌تک از سلول‌های بدنمون زنده می‌کرد،برگشت،تا از چیزی که ساخته نهایت لذتش رو ببره.
ادوین:دوسش داشتین،خیلی فکر کردم تا بیتونم بهترین رو بهتون بدم،خوشتون اومد مگه نه!


غلط املایی بود معذرت 🤍🎀
بد شد مگه نه همه مُردن🙁
از اسم فیک پیداست آغشته به خون....
دیدگاه ها (۲۳)

'عشق آغشته به خون 'P⁶⁸تهیونگ:خودم تویی عوضی رو می‌کشم هرکاری...

'عشق آغشته به خون 'P⁶⁹از دستگیره در محکم گرفتم تا بیتونم از ...

'عشق آغشته به خون 'P⁶⁶آیماه:میگم جان و ندیدین؟تهیونگ:رفت بیر...

'عشق آغشته به خون 'P⁶⁵جین‌آئه:مامانم بسه دیگه الان کمرت درد ...

رمان انیمه ای هنوز نه چپتر مهم ۳

خب خب بچه ها می خوام رمان و سناریو بزارم .سناریو ها رو بهم ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط