رززخمیمن

#رُز_زخمی_من

part. 52


ات بعد از اون نگاه‌های مشکوک، توی دلش قسم خورد:
"من، اتِ بزرگ، اجازه نمی‌دم این راز عاشقانه بدون حضور من فاش بشه. من حقیقت رو کشف می‌کنم، حتی اگه این دوتا عاشق، منو به قتل برسونن!"

شب که همه خوابیده بودن، ات توی اتاقش نقشه می‌کشید. روی میز یه برگه گذاشته بود و با ماژیک قرمز نوشته بود: "عملیات: لو دادن عشق پنهان". زیرش سه تا مرحله:

1. تعقیب مخفیانه


2. شنود حرفه‌ای (با لیوان روی در اتاق)


3. پرسیدن سوالای بی‌ربط ولی دقیق



فرداش، موقع صبحونه، یونگی و لیندا کنار هم نشسته بودن. خیلی عادی، ولی برای ات، این عادی بودن خودش یه مدرک جرم بود.

– خب، لیندا، – ات با لحن خیلی مصنوعی گفت – تو… عاشق کسی هستی؟

لیندا در حالی که داشت چای می‌خورد، سرفه‌اش گرفت.
– چی؟ من؟ نه… یعنی… چرا همچین سوالی می‌پرسی؟

ات با خونسردی جواب داد:
– همین‌جوری… کنجکاوی سالمه.

یونگی حتی نگاهش هم نکرد، ولی گوشه لبش یه لبخند ریز بود که ات رو منفجر کرد:
"ههه! گرفتمتون! این نگاه، نگاه یه آدم بی‌تقصیر نیست! این نگاه یه عاشقه که یه ساله داره مخفیانه عشق‌بازی می‌کنه!"

برای همین، ات شروع کرد به تعقیب. وقتی یونگی رفت بیرون، ات مثل نینجا پشت درختا قایم شد. دید که لیندا هم چند دقیقه بعد رفت… و عجیبه، دقیقاً همون مسیر!

ات زیر لب زمزمه کرد:
– خب معلومه! یک ساله باهمن، فکر می‌کنن من نمی‌فهمم؟! من خودِ شرلوکم!

اما… وقتی مخفیانه رفت دنبالشون، یه دفعه پای خودش به سنگ خورد، از پشت درخت پرت شد جلوی پاشون!

لیندا جیغ کشید، یونگی فقط نگاهش کرد و با خونسردی گفت:
– جدی؟ تو داری ما رو تعقیب می‌کنی؟

ات با خجالت گفت:
– نه… من داشتم… پیاده‌روی می‌کردم… توی… جنگل… با این لباس مشکی نینجا…

لیندا خندید، ولی یونگی فقط سرشو تکون داد و گفت:
– تو دیوونه‌ای.

ولی ات مطمئن بود… این خنده‌ها، این نگاه‌ها… یعنی یه ساله باهمن. و اون قراره همه‌چیز رو لو بده. با یه نقشه‌ی جدید…


سلام،
تلاش میکنم توی این 5روز حداقل بتونم تمومش کنم، چون وقتی اول مهر بشه مطمئنم که نمیتونم بقیش رو بزارم
دیدگاه ها (۱)

#رُز #رُز_زخمی_من part. 53ات هنوز روی زمین نشسته بود و خودش ...

#رُز_زخمی_من part. 54یونگی رفته بود، قرار بود که لارا و لیند...

#رُز_زخمی_من part. 51ات از روی مبل بلند شد، دست به سینه ایست...

#رُز_زخمی_من Part. 50ساعت ها زمان ها میگذشتند، خنده ها تموم ...

دوست پسر دمدمی مزاج

دوست پسر دمدمی مزاج

Part ¹²⁹ا.ت ویو:مثل اینکه خودش بود..به داخل راهنمایش کردم..و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط