پارت 12
پارت 12
در باز شد فکر کردم اریک هست ولی نه اون نبود اون هیرو بود حالا چه خاکی تو سرم بریزم من و اون تو اتاق تنهاییم اریک زود برگرد
اریک: از اتاق هینا اومدم بیرون و رفتم به سمت اتاقم وسایلم رو برداشتم و ریختم تو جعبه اسباب بازی هام بعد بلندشون کردم رفتم به سمت اتاق هینا میخواستم در اتاق هینا رو باز کنم که صدای جیغ هینا اومد زود در رو باز کردم با صحنه ای که جلو روم دیدم وسایل از دستم افتاد اتاق به هم ریخته شده بود و هینا داشت از دست هیرو فرار میکرد که به دیوار رسید رفتم جلو و گفتم هوی پسر داری چیکار میکنی هیرو هیچی نگفت و رو به هینا کرد و گفت دوباره همدیگه رو میبینیم بانو و از اتاق بیرون رفت هینا افتاد زمین رفتم سمتش داشت می لرزید بهش گفتم آروم باش که یهو پرید بقلم گریه کرد و آروم گفت برادر من خیلی ترسیدم (با ترس و لرز)
بلند شدم و کمکش کردم تا بلند بشه و دستمالی بهش دادم تا اشک هاش رو پاک کنه
هدریک: پدر و مادر با خانم و آقا ویلسون حرف میزدن من و کایل هم کنار مادر نشسته بودیم که هیرو وارد اتاق شد یه چیزی در گوشی به مادرش یعنی خانم ویلسون گفت و یه نگاهی کرد به ما و رفت مادرش بلند شد و گفت خانم سالتوران من می توانم چند لحظه باهاتون خصوصی صحبت کنم و من و کایل برایرفتن از پدر اجازه گرفتیم تا با کایل از اتاق بریم بیرون با اجازه پدر از اتاق خارج شدیم رفتیم سمت اتاق هینا که صدای گریه هینا رو شنیدیم وارد اتاق که شدیم از اریک پرسیدیم اینجا چه خبر شده که گفت چیز خواصی نشده بعدا براتون توضیح میدم هینا اومد سمت ما و گفت برادر من میترسم گفتم از چی گفت اگه بگم بهم کمک میکنین من و کایل گفتیم آره اریک از پشت اومد جلو و گفت اگه بگم عصبانی که نمیشین گفتیم نه اریک گفت هیرو بهش حمل کرده گفتم یعنی چی اریک گفت رفتم وسایلم رو از اتاقم بیارم وقتی برگشتم صدای جیغ هینا رو شنیدم در رو که باز کردم دیدم هیرو دنبال هینا میکرد کایل گفت ای پسره ی عوضی
گفتم تا همین چند لحظه پیش هیرو اومد در گوشی چیزی به مادرش گفت بعد مادرش از مادر ما خواست که باهاش یه صحبت خصوصی بکنه اریک گفت یعنی اون پسره آشغال میخواد......
#تابع_قوانین_اسلام
#انیمه#مانگا#کمیک#رومان#ژانر_درام
#فانتزی#سریال#میکس#تناسخ#پیج_رومان
#سایکو_نو_سوتوکا#ساکورا_اسکول#داستان_جالب
در باز شد فکر کردم اریک هست ولی نه اون نبود اون هیرو بود حالا چه خاکی تو سرم بریزم من و اون تو اتاق تنهاییم اریک زود برگرد
اریک: از اتاق هینا اومدم بیرون و رفتم به سمت اتاقم وسایلم رو برداشتم و ریختم تو جعبه اسباب بازی هام بعد بلندشون کردم رفتم به سمت اتاق هینا میخواستم در اتاق هینا رو باز کنم که صدای جیغ هینا اومد زود در رو باز کردم با صحنه ای که جلو روم دیدم وسایل از دستم افتاد اتاق به هم ریخته شده بود و هینا داشت از دست هیرو فرار میکرد که به دیوار رسید رفتم جلو و گفتم هوی پسر داری چیکار میکنی هیرو هیچی نگفت و رو به هینا کرد و گفت دوباره همدیگه رو میبینیم بانو و از اتاق بیرون رفت هینا افتاد زمین رفتم سمتش داشت می لرزید بهش گفتم آروم باش که یهو پرید بقلم گریه کرد و آروم گفت برادر من خیلی ترسیدم (با ترس و لرز)
بلند شدم و کمکش کردم تا بلند بشه و دستمالی بهش دادم تا اشک هاش رو پاک کنه
هدریک: پدر و مادر با خانم و آقا ویلسون حرف میزدن من و کایل هم کنار مادر نشسته بودیم که هیرو وارد اتاق شد یه چیزی در گوشی به مادرش یعنی خانم ویلسون گفت و یه نگاهی کرد به ما و رفت مادرش بلند شد و گفت خانم سالتوران من می توانم چند لحظه باهاتون خصوصی صحبت کنم و من و کایل برایرفتن از پدر اجازه گرفتیم تا با کایل از اتاق بریم بیرون با اجازه پدر از اتاق خارج شدیم رفتیم سمت اتاق هینا که صدای گریه هینا رو شنیدیم وارد اتاق که شدیم از اریک پرسیدیم اینجا چه خبر شده که گفت چیز خواصی نشده بعدا براتون توضیح میدم هینا اومد سمت ما و گفت برادر من میترسم گفتم از چی گفت اگه بگم بهم کمک میکنین من و کایل گفتیم آره اریک از پشت اومد جلو و گفت اگه بگم عصبانی که نمیشین گفتیم نه اریک گفت هیرو بهش حمل کرده گفتم یعنی چی اریک گفت رفتم وسایلم رو از اتاقم بیارم وقتی برگشتم صدای جیغ هینا رو شنیدم در رو که باز کردم دیدم هیرو دنبال هینا میکرد کایل گفت ای پسره ی عوضی
گفتم تا همین چند لحظه پیش هیرو اومد در گوشی چیزی به مادرش گفت بعد مادرش از مادر ما خواست که باهاش یه صحبت خصوصی بکنه اریک گفت یعنی اون پسره آشغال میخواد......
#تابع_قوانین_اسلام
#انیمه#مانگا#کمیک#رومان#ژانر_درام
#فانتزی#سریال#میکس#تناسخ#پیج_رومان
#سایکو_نو_سوتوکا#ساکورا_اسکول#داستان_جالب
۳.۲k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.