ا.ت:خیله خب برید بخوابید فردا کلی کار داریم از جمله تنیز
ا.ت:خیله خب برید بخوابید فردا کلی کار داریم از جمله تنیز کردن اتاق نشیمن
خانم لی:میترسم سرمو بزارم رو بالشو بلند نشم*خنده
ا.ت:نگران نباشین من سحرخیزم*خنده
بلند شدیم با چشمام نگاهش میکردم که بره تو اتاقش بعدش رفتم تو اتاقم چشامو بستمو خابم برد
صبح با یه گلو درد شدیدی بیدار شدم
واییی نه نکنه مریض شدم خاله گفت موهامو خشک کنم عایی ا.ت تو یه کودنی
بلند شدم صپرتمو شستم
خانم لی هنوز بیدار نشده؟
رفتم دم در اتاقش تخت خوابیده بود بیدارش نکردم گفتم خودش بیدار شه رفتم تو اشپز خونه که دیدم بونگی بیدار شده
ا.ت:صبح بخیر
بونگی:صبح توهم بخیر
بونگی:خانم لی کو؟
ا.ت:خوابه بهش قرص دادم*سرفه
بونگی:حالت خوبه؟
ا.ت:اوهوم
بونگی:ولی اینجور به نظر نمیای
دستشو کسید به سرم
بونگی:دختر تو تب داری میسوزی
ا.ت:حالم خوبه*سرفه
بونگی:یه قرص سرما خوردگی بخور
ات:خیله خب ولی اون بچه مافیا نفهمه
بونگی:کی؟
ا.ت:بابا رئیستو میگم
بونگی:عاه اون اگه قیافتو ببینه میفهمه
ا.ت:ضایست؟
بونگی:اوهوم دماغت قرمز شده
ا.ت:سعی میکنم جمو جور بشم
منو بونگی داشتیم صبحونه رو برای جونگ کوک اماده میکردیم اخراش بود که خانم لی بیدار شد
ا.ت:صبح بخیر خوب خوابیدین؟
خانم لی: اوهوم
خانم لی: حالت خوبه ا.ت؟
بونگی:اون مریضه
خانم لی: بهت گفتم موهاتو خشک کن
ا.ت:اوهوم به حرفتون گوش ندادم ولی میشه به جونگ کوک چیزی نگین
خانم لی: بلاخره که میفهمه
بونگی هم همینو گفت ینی چی تو راهه
نع اون اهمیت نمیده
با بونگی رفتیم سفره رو بچینیم
بونگی:رئیس الان بیدار میشه
ا.ت:میدونم
بونگی: و مثله همیشه با بادیگارد...
ا.ت:مکس میاد اینو میدونم
بونگی: مکس اون اسم بادیگاردشه؟تو از کجا میشناسیش؟
ا.ت:هه خانمو باش میگه از کجا میشناسیش زیر دستاش شکنجه شدم
بونگی:واقعا؟
ا.ت:اوهوم
بونگی:حتما خیلی درد داشته
خانم لی:میترسم سرمو بزارم رو بالشو بلند نشم*خنده
ا.ت:نگران نباشین من سحرخیزم*خنده
بلند شدیم با چشمام نگاهش میکردم که بره تو اتاقش بعدش رفتم تو اتاقم چشامو بستمو خابم برد
صبح با یه گلو درد شدیدی بیدار شدم
واییی نه نکنه مریض شدم خاله گفت موهامو خشک کنم عایی ا.ت تو یه کودنی
بلند شدم صپرتمو شستم
خانم لی هنوز بیدار نشده؟
رفتم دم در اتاقش تخت خوابیده بود بیدارش نکردم گفتم خودش بیدار شه رفتم تو اشپز خونه که دیدم بونگی بیدار شده
ا.ت:صبح بخیر
بونگی:صبح توهم بخیر
بونگی:خانم لی کو؟
ا.ت:خوابه بهش قرص دادم*سرفه
بونگی:حالت خوبه؟
ا.ت:اوهوم
بونگی:ولی اینجور به نظر نمیای
دستشو کسید به سرم
بونگی:دختر تو تب داری میسوزی
ا.ت:حالم خوبه*سرفه
بونگی:یه قرص سرما خوردگی بخور
ات:خیله خب ولی اون بچه مافیا نفهمه
بونگی:کی؟
ا.ت:بابا رئیستو میگم
بونگی:عاه اون اگه قیافتو ببینه میفهمه
ا.ت:ضایست؟
بونگی:اوهوم دماغت قرمز شده
ا.ت:سعی میکنم جمو جور بشم
منو بونگی داشتیم صبحونه رو برای جونگ کوک اماده میکردیم اخراش بود که خانم لی بیدار شد
ا.ت:صبح بخیر خوب خوابیدین؟
خانم لی: اوهوم
خانم لی: حالت خوبه ا.ت؟
بونگی:اون مریضه
خانم لی: بهت گفتم موهاتو خشک کن
ا.ت:اوهوم به حرفتون گوش ندادم ولی میشه به جونگ کوک چیزی نگین
خانم لی: بلاخره که میفهمه
بونگی هم همینو گفت ینی چی تو راهه
نع اون اهمیت نمیده
با بونگی رفتیم سفره رو بچینیم
بونگی:رئیس الان بیدار میشه
ا.ت:میدونم
بونگی: و مثله همیشه با بادیگارد...
ا.ت:مکس میاد اینو میدونم
بونگی: مکس اون اسم بادیگاردشه؟تو از کجا میشناسیش؟
ا.ت:هه خانمو باش میگه از کجا میشناسیش زیر دستاش شکنجه شدم
بونگی:واقعا؟
ا.ت:اوهوم
بونگی:حتما خیلی درد داشته
۴.۷k
۱۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.