سرنوشت
#سرنوشت
#Part۱۳۴
رو کاناپه نشسته بود بسمتش رفتم جلوش ایستادمو دستم سمتش دراز کردمو گفتم
.: کارم تموم شد
نگاهی بهم انداخت و دستشو تو دستم گذاشت زیر زانومو گرفتو بلندم کرد بسمت اتاقمون رفتیم روتخت گذاشت دستاشو باز کرد خودمو تو بغلش جا دادم دستشو نوازش وار رو موهام میکشید دراز کشیدو تو بغلش خابوندتم بوسه کوتاهی به پیشونیم زد انگار هر حرکتی که میکرد ارامش، و لذت خاصی تو بدنم میپیچید روم خیمه زد میدونستم منتظر یه حرکت از منه نفس عمیقی کشیدم و سرمو بالا اوردم لباشو بوسیدم عمیق درحال بوسیدن بودیم شاید اولین بارم نبود ولی حسی که الان داشتم هیچوقت تجربه نکرده بودم رابطه با کسی که دوسش دارم و حاضرم هر کاری براش انجام بدم یه چیز دیگه بود فرق داشت غرق لذت بودم راشو بسمت گلوم باز کرد گاهی بوسه های کوتاه گاهی بوسه عمیق میذاشت لباسمو دراوردو....
خب دیگه الله اکبر این همه جلال 😂
با حس نوازشی رو. گونم چشمامو باز کردم تهیونگ داشت نگام میکردو گونمو نوازش میکرد لبخندی زدمو دستمو تو موهاش بردمو بهم ریختمشونو گفتم
.: نامرتبشو بیشتر دوس دارم
اونم دست بردو. موهامو بهم ریختو گفت
ــ شلختتو بیشتر دوس دارم
با بیاد اوردن دیشب لحافو دورم پیچیدمو رفتم زیرش خنده کردو گفت
ــ چرا اینحوری میکنی منکه همه جاتو دیدم
از خجالت لب گزیدمو سرمو از لحاف اوردم بیرون لپمو. کشیدو گفت
ــ پاشو خانوم خجالتی بریم صبحونه بخوریم
درجواب گفتم
.: تو برو من الان میام
با شیطنت گفت
ــ نخیر باهم میریم بدو
با حرص گفتم
.: هی پاشو برو دیگه
خنده ای کردو از اتاق رفت بیرون دوش 20 دیقه ای گرفتم یه تیشرت سرمه ای با شلوار راحتی پوشیدمو موهامو بدون اینکه خشک کنم از اتاق اومدم بیرون اخی بچم داشت میز صبحونه رو میچید نگاهی بهم انداختو با اخم گفت
ــ مگه بهت نمیگم موهاتو خشک کن سرما میخوری چرا باز با موهای خیس اومدی
یه قلپ از شیر روی میزو خوردمو گفتم
.: ای.. بیخیال اقای کیم حواسم به خودم هس
یه تار ابروشو بالا انداختو گفت
ــ فقط اگه چیزیت بشه من میدونمو تو دختره سرتق
سری تکون دادم که کنارم نشست و مشغول خوردن صبخونه شدیم یهو گفت
ــ نظرت با 4 تا بچه چیه
غذا تو گلوم پریدو سرفه میکردم لیوان ابی سمتم گرفتو گفت
ــ چت شد بگیر بخور خفه نشی
لیوان ابو سر کشیدمو نفسی کشیدمو گفتم
.: بزار حنای عروسیت خشک بشه بعد بفکر بچه شو
ابرویی بالا انداختو گفت
ــ خب من میخام بابا شم هرچه زودتر
سکوت کردمو جیزی نگفتم که دستاشو بهم زدو گفت
ــ سکوت علامت رضاس پس حله
سری به علامت تاسفم تکون دادم...
#Part۱۳۴
رو کاناپه نشسته بود بسمتش رفتم جلوش ایستادمو دستم سمتش دراز کردمو گفتم
.: کارم تموم شد
نگاهی بهم انداخت و دستشو تو دستم گذاشت زیر زانومو گرفتو بلندم کرد بسمت اتاقمون رفتیم روتخت گذاشت دستاشو باز کرد خودمو تو بغلش جا دادم دستشو نوازش وار رو موهام میکشید دراز کشیدو تو بغلش خابوندتم بوسه کوتاهی به پیشونیم زد انگار هر حرکتی که میکرد ارامش، و لذت خاصی تو بدنم میپیچید روم خیمه زد میدونستم منتظر یه حرکت از منه نفس عمیقی کشیدم و سرمو بالا اوردم لباشو بوسیدم عمیق درحال بوسیدن بودیم شاید اولین بارم نبود ولی حسی که الان داشتم هیچوقت تجربه نکرده بودم رابطه با کسی که دوسش دارم و حاضرم هر کاری براش انجام بدم یه چیز دیگه بود فرق داشت غرق لذت بودم راشو بسمت گلوم باز کرد گاهی بوسه های کوتاه گاهی بوسه عمیق میذاشت لباسمو دراوردو....
خب دیگه الله اکبر این همه جلال 😂
با حس نوازشی رو. گونم چشمامو باز کردم تهیونگ داشت نگام میکردو گونمو نوازش میکرد لبخندی زدمو دستمو تو موهاش بردمو بهم ریختمشونو گفتم
.: نامرتبشو بیشتر دوس دارم
اونم دست بردو. موهامو بهم ریختو گفت
ــ شلختتو بیشتر دوس دارم
با بیاد اوردن دیشب لحافو دورم پیچیدمو رفتم زیرش خنده کردو گفت
ــ چرا اینحوری میکنی منکه همه جاتو دیدم
از خجالت لب گزیدمو سرمو از لحاف اوردم بیرون لپمو. کشیدو گفت
ــ پاشو خانوم خجالتی بریم صبحونه بخوریم
درجواب گفتم
.: تو برو من الان میام
با شیطنت گفت
ــ نخیر باهم میریم بدو
با حرص گفتم
.: هی پاشو برو دیگه
خنده ای کردو از اتاق رفت بیرون دوش 20 دیقه ای گرفتم یه تیشرت سرمه ای با شلوار راحتی پوشیدمو موهامو بدون اینکه خشک کنم از اتاق اومدم بیرون اخی بچم داشت میز صبحونه رو میچید نگاهی بهم انداختو با اخم گفت
ــ مگه بهت نمیگم موهاتو خشک کن سرما میخوری چرا باز با موهای خیس اومدی
یه قلپ از شیر روی میزو خوردمو گفتم
.: ای.. بیخیال اقای کیم حواسم به خودم هس
یه تار ابروشو بالا انداختو گفت
ــ فقط اگه چیزیت بشه من میدونمو تو دختره سرتق
سری تکون دادم که کنارم نشست و مشغول خوردن صبخونه شدیم یهو گفت
ــ نظرت با 4 تا بچه چیه
غذا تو گلوم پریدو سرفه میکردم لیوان ابی سمتم گرفتو گفت
ــ چت شد بگیر بخور خفه نشی
لیوان ابو سر کشیدمو نفسی کشیدمو گفتم
.: بزار حنای عروسیت خشک بشه بعد بفکر بچه شو
ابرویی بالا انداختو گفت
ــ خب من میخام بابا شم هرچه زودتر
سکوت کردمو جیزی نگفتم که دستاشو بهم زدو گفت
ــ سکوت علامت رضاس پس حله
سری به علامت تاسفم تکون دادم...
۶.۷k
۰۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.