ادامه پارت 49

چشمانش تیره شد.
«چی گفتی؟ قرارمون این نبود.»

بدون منتظر ماندن، پله‌ها را دو تا یکی بالا رفت و خودش را به در سنگین اتاق جیمز رساند. در را باز کرد و وارد شد. اتاق تاریک بود. فقط یک چراغ رومیزی روشن بود که صورت مرموز جیمز گری را در سایه‌روشن نگه داشته بود.

جیمز لبخند سردی زد.
«به لندن خوش اومدی، جئون جونگ‌کوک.»

کوک جلو رفت.
«گوشیمو می‌خوام.»

جیمز با انگشت اشاره‌اش گوشی را از روی میز برداشت و در هوا تکان داد.
«دیدم که چقدر پیام‌های احساسی رد و بدل کردین. حالا سؤال من اینه... دوست‌دخترت رو انتخاب می‌کنی یا این باندو؟»

قلب کوک ایستاد. انگار کسی بند گلویش را محکم کشید.

چند ثانیه سکوت کرد. به زمین نگاه کرد.
اگر رایا را انتخاب می‌کرد، جیمز بلافاصله از رابطه‌شان سر در می‌آورد، آن‌ها را تعقیب می‌کرد و می‌کشت.

اما اگر باند را انتخاب می‌کرد، می‌توانست اعتماد جیمز را جلب کند، بالا برود، جانشین لیام شود... و در نهایت، او را از بین ببرد. آن‌وقت می‌توانست رایا را هم بیاورد پیش خودش. برای همیشه. در امنیت.

تصمیمش را گرفت.

سینه‌اش را صاف کرد و بدون لرزش گفت:
«من باند رو انتخاب می‌کنم.»

جیمز لبخند عمیقی زد.
«باهوشی... درست مثل لیام. شاید حتی باهوش‌تر.»

گوشی را داخل کشوی میز انداخت و گفت:
«از امروز، امتحان‌هات شروع می‌شن. نشون بده واقعاً لایقش هستی.»

کوک هیچ نگفت. اما درونش، فریاد رایا پیچیده بود.
"عطر تنش..."

اما حالا، او باید سرد می‌بود. برای رایا، برای آینده‌شان.
دیدگاه ها (۲)

PART50

PART51

PART49

PART48

ادامه پارت قبل لبخند پنهانی زد اون عاشق آسمون بود اما خیلی ز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط