بادیگارد جذاب من ...
بادیگارد جذاب من ...
پارت پنجم
____________
ویو ا.ت
گوشیم زنگ خورد. جونگکوک بود جواب دادم ...
ات:هیونگگگ (ذوق زده) چطوری ؟؟
@ا.ت...خیلی سر حالی ...نکنه خبر مرگ بابا رو دادن ؟!(خنده)
ات:نه هیونگ...بابا رفته آمریکا برای برنامه فردا میاد
@پس یعنی فقط همین ؟!
ات:نه ...خب یه چی دیگه هم هست
@چی؟؟
ات:بابا برام یه بادیگارد گرفته اصلا اوففف...وقتی میبینمش هارتَم ترک میخوره ...خیلی مهربونه ...تازه امروز کمک خیلی بزرگی بهم کرد ...خیلی هم مراقبمه بهم گفت بهش اعتماد کنم ولی من گفتم نه چون ...چون فقط به تو اعتماد دارم
@بادیگارد ؟!...اسمش پارک جیمینه ؟!
ات:چی؟! تو از کجا میدونی ؟!
@...چیزه...بابا بهم گفت
ات:آها
@خب ...دیگه چه خبر ؟!...ببینم خوب غذا میخوری که نه؟؟
ات:آره بابا...تازه امروز با جیم...یعنی آقای پارک پیتزا درست کردیم
&این آقای پارک شما داره جای من رو میگیره هاا
ات:(خنده) نه هیونگ تو جات مهفوظه
&(خنده)
بعد از کلی حرف زدن بالاخره قطع کرد و داشت با خودش حرف میزد که در باز شد و پدرش اومد داخل ...مگه قرار نبود فردا بیاد؟!...خدایا این چرا نمیمیره !
رفت تو اتاقش و خوابید ...جیمین بهش قول داده بود که پس فردا که میاد با ا.ت برن خرید پس با خوشحالی برای پس فردا خوابید
پرش زمانی به پس فردا
با خوشحالی سمت جیمین رفت
ات:جیمینا ...چطوری؟؟
_اوه ...خانم جئون
ات: میشه بهم نگی خانم جئون بدم میاد !
_چشم خانم جئون
ات؛یااا
_(خنده)...باشه ا.ت...حالا میای بریم با خودم برم ؟!
ات: نه نه بریم
بعد از کلی پاساژ رفتند و گردش و خرید هر دوشون باهم یه پیشنهاد دادن ...
ات و _: بریم بار؟!
هر دو: (خنده)
ات:بریم بار پس دیگه ؟!
_بله بله بریم
سمت بار رفتند بوی الکل و سیگار ...خیلی رو مخ ا.ت بود ...روی یه میز نشستند
گارسون بار سمتشون اومد
&:چی میتونشید؟!
جیمین نگاهی به ا.ت کرد
_یه ویسکی ۸۰٪
&همین ؟!
_نه ...آبنبات نعنایی هم دارید بیارید
&بله چشم
ات: آبنبات نعنایی چرا ؟!
_چون تلخی ویسکی و سوجو رو میگیره
ات:اوهوم
بعد از کلی مست کردند که البته هنوز هوشیار بودند که بفهمند دارن چیکار میکنن ...جیمین شات بعدی رو سر کشید و رو به ا.ت گفت
_بیا بریم
ات:چ،چی؟! کجا؟؟
_...
نظر یادت نره رفیق !!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#JIMIN#fake
پارت پنجم
____________
ویو ا.ت
گوشیم زنگ خورد. جونگکوک بود جواب دادم ...
ات:هیونگگگ (ذوق زده) چطوری ؟؟
@ا.ت...خیلی سر حالی ...نکنه خبر مرگ بابا رو دادن ؟!(خنده)
ات:نه هیونگ...بابا رفته آمریکا برای برنامه فردا میاد
@پس یعنی فقط همین ؟!
ات:نه ...خب یه چی دیگه هم هست
@چی؟؟
ات:بابا برام یه بادیگارد گرفته اصلا اوففف...وقتی میبینمش هارتَم ترک میخوره ...خیلی مهربونه ...تازه امروز کمک خیلی بزرگی بهم کرد ...خیلی هم مراقبمه بهم گفت بهش اعتماد کنم ولی من گفتم نه چون ...چون فقط به تو اعتماد دارم
@بادیگارد ؟!...اسمش پارک جیمینه ؟!
ات:چی؟! تو از کجا میدونی ؟!
@...چیزه...بابا بهم گفت
ات:آها
@خب ...دیگه چه خبر ؟!...ببینم خوب غذا میخوری که نه؟؟
ات:آره بابا...تازه امروز با جیم...یعنی آقای پارک پیتزا درست کردیم
&این آقای پارک شما داره جای من رو میگیره هاا
ات:(خنده) نه هیونگ تو جات مهفوظه
&(خنده)
بعد از کلی حرف زدن بالاخره قطع کرد و داشت با خودش حرف میزد که در باز شد و پدرش اومد داخل ...مگه قرار نبود فردا بیاد؟!...خدایا این چرا نمیمیره !
رفت تو اتاقش و خوابید ...جیمین بهش قول داده بود که پس فردا که میاد با ا.ت برن خرید پس با خوشحالی برای پس فردا خوابید
پرش زمانی به پس فردا
با خوشحالی سمت جیمین رفت
ات:جیمینا ...چطوری؟؟
_اوه ...خانم جئون
ات: میشه بهم نگی خانم جئون بدم میاد !
_چشم خانم جئون
ات؛یااا
_(خنده)...باشه ا.ت...حالا میای بریم با خودم برم ؟!
ات: نه نه بریم
بعد از کلی پاساژ رفتند و گردش و خرید هر دوشون باهم یه پیشنهاد دادن ...
ات و _: بریم بار؟!
هر دو: (خنده)
ات:بریم بار پس دیگه ؟!
_بله بله بریم
سمت بار رفتند بوی الکل و سیگار ...خیلی رو مخ ا.ت بود ...روی یه میز نشستند
گارسون بار سمتشون اومد
&:چی میتونشید؟!
جیمین نگاهی به ا.ت کرد
_یه ویسکی ۸۰٪
&همین ؟!
_نه ...آبنبات نعنایی هم دارید بیارید
&بله چشم
ات: آبنبات نعنایی چرا ؟!
_چون تلخی ویسکی و سوجو رو میگیره
ات:اوهوم
بعد از کلی مست کردند که البته هنوز هوشیار بودند که بفهمند دارن چیکار میکنن ...جیمین شات بعدی رو سر کشید و رو به ا.ت گفت
_بیا بریم
ات:چ،چی؟! کجا؟؟
_...
نظر یادت نره رفیق !!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#JIMIN#fake
۵.۰k
۱۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.