وقتی برادر دوستت بود ...
وقتی برادر دوستت بود ...
پارت هفدهم
___________
ویو ا.ت
_ا.ت...تو که به خاطر حال من این رو نمیگی ؟!...میگی؟؟
ا.ت:......
ا.ت:نه جونگکوک من ...دوست دارم ولی خب...الان که با تهیونگ قرار میزارم ...نمیدونم چجوری بخوام زندگی کنم ...میخوام چند روزی برم یه کشور دیگه ...می،میخوام یکم از سردرگمی در بیام جونگکوک
_....م،میخوای بری ؟!...چند روز ؟!...چند هفته؟!...چند ماه ؟؟...
ا.ت:من فقط اومده بودم تا ازت خداحافظی کنم ...جونگکوک ولی تو دیشب اونجوری کردی ...من برای دو ساعت دیگه بلیط دارم به یه کشور دیگه ...میخواستم ...
_باشه...مهم نیست ا.ت ...امیدوارم سریع تر برگردی
ا.ت از جاش بلند شد ...
ا.ت:من برم دیگه خداحافظ جونگکوکی (لبخند)
_خداحافظ عزیزم ...
پرش زمانی به آمریکا
چند روزی میشه رسیده بود آمریکا ...چند بار تماس از تهیونگ ،یونا، بقیه اعضا داشت ولی جواب نداد ...تو خونه نشسته بود و داشت فکر میکرد ...
خیلی دلش برای جونگکوک تنگ شده بود ...ولی نمیدونست باید چیکار کنه ...باید برمیگشت به کره ؟؟...الان نزدیک های یک ماه بود که امریکا بود دیگه باید برمیگشت کره ...اون جونگکوک رو دوست نداشت...اون...گوشیش زنگ خورد
ات: بله؟!
@خانم کیم همینجوری که گفته بودید اسم شما رو تو لیست انتظار گذاشتیم و یک نفر سفرش رو لغو کرد و برای یک ساعت دیگه بلیط دارید ...لطفا بیاید وگرنه تا بعد از کریسمس یعنی یک ماه دیگه بلیط نیست
ا.ت:چ،چی؟!...اوه ممنون ...من خودم رو میرسونم ...هر جور شده میام
@ممنون
تلفن رو قطع کرد و سریع وسایلش رو جمع کرد .............................
بالاخره به کره رسید یه دسته گل گرفت و سمت خونه جونگکوک حرکت کرد به خونش رسید خواست زنگ بزنه اما با در باز مواجه شد
آروم داخل رفت گلدان افتاده بود و شکسته شده بود ...نزدیک تر رفت جونگکوکی رو دید که روی مبل چرم مشکی لم داده بود و کلی بطری ویسکی و الکل دورش بود
ا.ت:جونگکوک؟!
_....
ا.ت:هی ...جونگکوک ... جونگکوکککک (داد)
سمتش رفت و دستش رو گرفت اما بیهوش شده بود
ات:کوکککک (جیغ)
سریع به آمبولانس زنگ زد که ...
نظر یادت نره رفیق !
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#JUNGKOOK#fake
پارت هفدهم
___________
ویو ا.ت
_ا.ت...تو که به خاطر حال من این رو نمیگی ؟!...میگی؟؟
ا.ت:......
ا.ت:نه جونگکوک من ...دوست دارم ولی خب...الان که با تهیونگ قرار میزارم ...نمیدونم چجوری بخوام زندگی کنم ...میخوام چند روزی برم یه کشور دیگه ...می،میخوام یکم از سردرگمی در بیام جونگکوک
_....م،میخوای بری ؟!...چند روز ؟!...چند هفته؟!...چند ماه ؟؟...
ا.ت:من فقط اومده بودم تا ازت خداحافظی کنم ...جونگکوک ولی تو دیشب اونجوری کردی ...من برای دو ساعت دیگه بلیط دارم به یه کشور دیگه ...میخواستم ...
_باشه...مهم نیست ا.ت ...امیدوارم سریع تر برگردی
ا.ت از جاش بلند شد ...
ا.ت:من برم دیگه خداحافظ جونگکوکی (لبخند)
_خداحافظ عزیزم ...
پرش زمانی به آمریکا
چند روزی میشه رسیده بود آمریکا ...چند بار تماس از تهیونگ ،یونا، بقیه اعضا داشت ولی جواب نداد ...تو خونه نشسته بود و داشت فکر میکرد ...
خیلی دلش برای جونگکوک تنگ شده بود ...ولی نمیدونست باید چیکار کنه ...باید برمیگشت به کره ؟؟...الان نزدیک های یک ماه بود که امریکا بود دیگه باید برمیگشت کره ...اون جونگکوک رو دوست نداشت...اون...گوشیش زنگ خورد
ات: بله؟!
@خانم کیم همینجوری که گفته بودید اسم شما رو تو لیست انتظار گذاشتیم و یک نفر سفرش رو لغو کرد و برای یک ساعت دیگه بلیط دارید ...لطفا بیاید وگرنه تا بعد از کریسمس یعنی یک ماه دیگه بلیط نیست
ا.ت:چ،چی؟!...اوه ممنون ...من خودم رو میرسونم ...هر جور شده میام
@ممنون
تلفن رو قطع کرد و سریع وسایلش رو جمع کرد .............................
بالاخره به کره رسید یه دسته گل گرفت و سمت خونه جونگکوک حرکت کرد به خونش رسید خواست زنگ بزنه اما با در باز مواجه شد
آروم داخل رفت گلدان افتاده بود و شکسته شده بود ...نزدیک تر رفت جونگکوکی رو دید که روی مبل چرم مشکی لم داده بود و کلی بطری ویسکی و الکل دورش بود
ا.ت:جونگکوک؟!
_....
ا.ت:هی ...جونگکوک ... جونگکوکککک (داد)
سمتش رفت و دستش رو گرفت اما بیهوش شده بود
ات:کوکککک (جیغ)
سریع به آمبولانس زنگ زد که ...
نظر یادت نره رفیق !
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#JUNGKOOK#fake
۵.۸k
۱۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.