پارت 3۱ رمان خیال ✨✔️
خیال
#پارت_31
مائده
_باشه پس شما کار خودتو بکن ، منم کار خودم
+یعنی چی ?
_میدونید آزمایشگاه کجاست ?
+آزمایشگاه ?!
_آره ، فکر کنم ، من ،، بتونم بهش خون بدم
+شمااا?
_بله
+یعنی میشه ?
_گروه خونی من O ، میتونم به همه خون بدم
+جدا? منم که O ام ، نمیدونستم 😐
_فقط مثبت
+آها
تابلوی داخل راهرو نوشته بود آزمایشگاه پایین ...
سوار آسانسور شدیم ...
_خب ،، ممـ .. من میرم آزمایشگاه
+باشه ، پس شرایطش درست شد بهت زنگ میزنم
_باشه
برگشتم که برم ...
+راستی ..
برگشتم ..
+ ببخشید، ولی .. چرا میخواین بهش خون بدید ?
_ وقتی میتونم کاری انجام بدم ، چرا نکنم ?
+ ن واقعا دلیلش چیه ?
_خون زیادی از دست داده ، مگه اینو نگفتید
+ بله
_ اگه خون بهش ندم میمیره
+نمیمیره
_خودتون اینو گفتید
+من زر زدم
_باشه سر حرفتون بمونید
+شما ن یکی دیگه بهش خون میده
_کي ?، کجاست ?، پیدا کردید ?
+ فعلا که ن
_پس با من بحث نکنید
+پیدا میشه
_اگه میخواست بشه که تا حالا شده بود
+میشه
_شده
از آسانسور اومدم بیرون ، هنوز داشت دنبالم میومد ، دیگه کلافه شدم برگشتم و ..
_شما کجا ?
+با شمام
_هوووووووف
.......
#F_BRMA2005
#پارت_31
مائده
_باشه پس شما کار خودتو بکن ، منم کار خودم
+یعنی چی ?
_میدونید آزمایشگاه کجاست ?
+آزمایشگاه ?!
_آره ، فکر کنم ، من ،، بتونم بهش خون بدم
+شمااا?
_بله
+یعنی میشه ?
_گروه خونی من O ، میتونم به همه خون بدم
+جدا? منم که O ام ، نمیدونستم 😐
_فقط مثبت
+آها
تابلوی داخل راهرو نوشته بود آزمایشگاه پایین ...
سوار آسانسور شدیم ...
_خب ،، ممـ .. من میرم آزمایشگاه
+باشه ، پس شرایطش درست شد بهت زنگ میزنم
_باشه
برگشتم که برم ...
+راستی ..
برگشتم ..
+ ببخشید، ولی .. چرا میخواین بهش خون بدید ?
_ وقتی میتونم کاری انجام بدم ، چرا نکنم ?
+ ن واقعا دلیلش چیه ?
_خون زیادی از دست داده ، مگه اینو نگفتید
+ بله
_ اگه خون بهش ندم میمیره
+نمیمیره
_خودتون اینو گفتید
+من زر زدم
_باشه سر حرفتون بمونید
+شما ن یکی دیگه بهش خون میده
_کي ?، کجاست ?، پیدا کردید ?
+ فعلا که ن
_پس با من بحث نکنید
+پیدا میشه
_اگه میخواست بشه که تا حالا شده بود
+میشه
_شده
از آسانسور اومدم بیرون ، هنوز داشت دنبالم میومد ، دیگه کلافه شدم برگشتم و ..
_شما کجا ?
+با شمام
_هوووووووف
.......
#F_BRMA2005
۷۰۰
۱۴ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.