من باهات ازدواج نمیکنم لعنتی(دادوگریه)
_من باهات ازدواج نمیکنم لعنتی(دادوگریه)
تهیونگ کمی مکث کرد و ماشین رو نگه داشت و به حالت خیلیییی ترسناک نگات کرد
+نکنه پای یکی دیگه بینمونه؟؟ها
_هق تهیونگ داری چی میگی هق ..
+اگه نیست چرا نمیخای باهام ازدواج کنی
_تو خیلی تغیر کردی مثله یه هیولای شدی که بهم اسیب میزنه هق
+بهتره بریم خونه خیلی خسته ای،،
ماشین رو روشن کرد و راه افتادید
سکوت عجیبی بینتون بود
خیلی بی صدا گریه میکردی
رسیدید خونه ته
وارد شدید
+خوب برو توی اتاقم کمد رو باز کن لباس های زیادی اونجاست اگه خاستی برو حموم
_مامانم چی؟؟...
+بعدش یه خورده بخواب..
_تهیونگ مامانم چی میشه
نزدیکت شد
+هیچی به هوش میاد و تمام
_خیلی نگرانم میشه اگه من اونجا نباشم
+چشمات قرمز شده برو بخواب من میرم تو اتاقه دیگه یه خورده کار دارم بعدش میام
تهیونگ رفت وتوهم رفتی تواون اتاقی که اون شب توش کلی کتک خوردی
پارت ۲۰
تهیونگ کمی مکث کرد و ماشین رو نگه داشت و به حالت خیلیییی ترسناک نگات کرد
+نکنه پای یکی دیگه بینمونه؟؟ها
_هق تهیونگ داری چی میگی هق ..
+اگه نیست چرا نمیخای باهام ازدواج کنی
_تو خیلی تغیر کردی مثله یه هیولای شدی که بهم اسیب میزنه هق
+بهتره بریم خونه خیلی خسته ای،،
ماشین رو روشن کرد و راه افتادید
سکوت عجیبی بینتون بود
خیلی بی صدا گریه میکردی
رسیدید خونه ته
وارد شدید
+خوب برو توی اتاقم کمد رو باز کن لباس های زیادی اونجاست اگه خاستی برو حموم
_مامانم چی؟؟...
+بعدش یه خورده بخواب..
_تهیونگ مامانم چی میشه
نزدیکت شد
+هیچی به هوش میاد و تمام
_خیلی نگرانم میشه اگه من اونجا نباشم
+چشمات قرمز شده برو بخواب من میرم تو اتاقه دیگه یه خورده کار دارم بعدش میام
تهیونگ رفت وتوهم رفتی تواون اتاقی که اون شب توش کلی کتک خوردی
پارت ۲۰
۸.۳k
۰۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.