"I fell in love with someone'' (P32)
"I fell in love with someone'' (P32)
ویو صبح :
از زبان ا.ت :
ابا تابش نور خورشید رو چشم هام آروم چشم هامو وا کردم آروم بلند شدم که ناله ی خفیفی کردم اههه یادم افتاد دیشب با همین لباسا خوابیدم به بدنم کش قوسی دادم پشت سرم نگاه کردم جونگ کوک نبود..پس کجاست...ب..با...اسم جونگکوک یاد دیشب افتادم...گریم داشت کم کم میگرفت....بسههههههه...نباید خودم ضعیف نشون بدم...بسهه...اشک هام بی خودی همینطوری جاری میشدن..آروم پاشدم رفتم یه دوش آب گرم گرفتم لباسم پوشیدم رفتم پایین هیچ کسی نبود ولی صدایی از داخل آشپزخانه شنیدم...آروم نزدیک گوشم نزدیک در کردم و..و..ولی..ب..ب..با..چیزی..که..شنیدم....
یوری : تو چیکار کردی واقعا جدن جونگ کوک با ا.ت دعوا کرده؟
لیا : اره بابا، خودم ازشون مخفیانه از نامجون ا.ت عکس گرفتم ولی من باور نمیکنم یعنی ممکنه نامجون و ا.ت باهم باشن آخه ازشون معلومه اولین دیدارشون.
یوری : کارت خوب انجام دادی فک کنم اون هر.زه کل شب گریه کرده دلم براش میسوزه*خنده*
داشتم به زور خودم کنترل میکردم اونا نقشه داشتن از اولشم میدونستم خواستم وارد بشم...ولی..اگه وارد بشم ممکنه بدتر بشه باید مدرکی چیزی جمع کنم..دیدم صدای پای کسی میومد برگشتم..که...با چهره ی جونگ کوک روبه رو شدم...ادامه داره...
ویو صبح :
از زبان ا.ت :
ابا تابش نور خورشید رو چشم هام آروم چشم هامو وا کردم آروم بلند شدم که ناله ی خفیفی کردم اههه یادم افتاد دیشب با همین لباسا خوابیدم به بدنم کش قوسی دادم پشت سرم نگاه کردم جونگ کوک نبود..پس کجاست...ب..با...اسم جونگکوک یاد دیشب افتادم...گریم داشت کم کم میگرفت....بسههههههه...نباید خودم ضعیف نشون بدم...بسهه...اشک هام بی خودی همینطوری جاری میشدن..آروم پاشدم رفتم یه دوش آب گرم گرفتم لباسم پوشیدم رفتم پایین هیچ کسی نبود ولی صدایی از داخل آشپزخانه شنیدم...آروم نزدیک گوشم نزدیک در کردم و..و..ولی..ب..ب..با..چیزی..که..شنیدم....
یوری : تو چیکار کردی واقعا جدن جونگ کوک با ا.ت دعوا کرده؟
لیا : اره بابا، خودم ازشون مخفیانه از نامجون ا.ت عکس گرفتم ولی من باور نمیکنم یعنی ممکنه نامجون و ا.ت باهم باشن آخه ازشون معلومه اولین دیدارشون.
یوری : کارت خوب انجام دادی فک کنم اون هر.زه کل شب گریه کرده دلم براش میسوزه*خنده*
داشتم به زور خودم کنترل میکردم اونا نقشه داشتن از اولشم میدونستم خواستم وارد بشم...ولی..اگه وارد بشم ممکنه بدتر بشه باید مدرکی چیزی جمع کنم..دیدم صدای پای کسی میومد برگشتم..که...با چهره ی جونگ کوک روبه رو شدم...ادامه داره...
۳۴.۸k
۱۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.