تک پارتی از کوک(درخواستی)
تک پارتی از کوک(درخواستی)
گزارش نکن رباطم فعاله وگرنه بدبخت شدی
موضوع : وقتی یه چند روز باهات سرد رفتار میکرد و توهم نادیدش میگیری...
از زبان ا.ت :
این چند روز از دست کوک ناراحتم همش باهام سرد رفتار میکنه مگه چیکار کردم که اینطوری میکنه*بغض*
تقریبا 12 شب شده بود کوک هنوز از کمپانی نیومده دیگه داشت خستم میشد خواستم برم بالا صدای باز شدن در شنیدم برگشتم دیدم کوک برگشته نشست رو کاناپه دراز کشید.گوشیش دستش گرفت..منم روبه روش تویه کاناپه نشستم tv نگا میکردم گاهی موقع احساس میکنم یه بار بهم زل میزنه یه بار نگاهش برمیداره بهش محل ندادم حواسم دادم به tv که جونگکوک از جاش بلند شد اومد کنارم نشست موهامو داد عقب همینطور بهم زل میزد...داشت نزدیکم میومد منم خودم ازش دور کردم که متوجه عصبانیتم شد...
کوک : بیب..باهام قهری*آروم*
جوابشو ندادم حقش بود اگه باهام سرد رفتار نمیکرد منم باهاش اینکارا نمیکردم ...
کوک بوسه ای به گردنم زد نفس های داغش به گردنم میخورد..
ا.ت : کوک لطفا بس کن
کوک : ا.ت من متاسفم تو که میدونی کمپانی همش به ما سخت میگیره
ا.ت : پس چرا باهام سرد رفتار میکنی*اروم،بغض*
کوک لبخندی زد رو گونش بوسه ای گذاشت..
کوک : بخاطره چیز های مزخرفی اون مروارید هات هدر نده من تورو بیشتر از هر کسی دوست دارم(و من هم دارم فشار میخورم...) تو تنها دلیلی هستی که من بخاطرش جون میدم.
ا.ت سرش رو اونور گرفت...
کوک : هنوز هم باهام قهری؟
ا.ت سریع رو گونه کوک بوسه کوتاهی گذاشت...
کوک : این..یعنی..قهر نیستی؟منو بخشیدی؟
ا.ت دوباره برگشت این بار رو ل.ب هاش بوسه ی کوتاهی گذاشت آروم کنار گوشش گفت..
ا.ت : اره..بخشیدمت.
کوک ا.ت رو تو آغوش خودش کشید...
ا.ت : خیلی دوست دارم
کوک : ولی من عاشقتم.
ا.ت : عه عه ادمین داره فشار میخوره
ادمین : دوس داری با چی گردنت ببرم تبر یا اَره؟
گزارش نکن رباطم فعاله وگرنه بدبخت شدی
موضوع : وقتی یه چند روز باهات سرد رفتار میکرد و توهم نادیدش میگیری...
از زبان ا.ت :
این چند روز از دست کوک ناراحتم همش باهام سرد رفتار میکنه مگه چیکار کردم که اینطوری میکنه*بغض*
تقریبا 12 شب شده بود کوک هنوز از کمپانی نیومده دیگه داشت خستم میشد خواستم برم بالا صدای باز شدن در شنیدم برگشتم دیدم کوک برگشته نشست رو کاناپه دراز کشید.گوشیش دستش گرفت..منم روبه روش تویه کاناپه نشستم tv نگا میکردم گاهی موقع احساس میکنم یه بار بهم زل میزنه یه بار نگاهش برمیداره بهش محل ندادم حواسم دادم به tv که جونگکوک از جاش بلند شد اومد کنارم نشست موهامو داد عقب همینطور بهم زل میزد...داشت نزدیکم میومد منم خودم ازش دور کردم که متوجه عصبانیتم شد...
کوک : بیب..باهام قهری*آروم*
جوابشو ندادم حقش بود اگه باهام سرد رفتار نمیکرد منم باهاش اینکارا نمیکردم ...
کوک بوسه ای به گردنم زد نفس های داغش به گردنم میخورد..
ا.ت : کوک لطفا بس کن
کوک : ا.ت من متاسفم تو که میدونی کمپانی همش به ما سخت میگیره
ا.ت : پس چرا باهام سرد رفتار میکنی*اروم،بغض*
کوک لبخندی زد رو گونش بوسه ای گذاشت..
کوک : بخاطره چیز های مزخرفی اون مروارید هات هدر نده من تورو بیشتر از هر کسی دوست دارم(و من هم دارم فشار میخورم...) تو تنها دلیلی هستی که من بخاطرش جون میدم.
ا.ت سرش رو اونور گرفت...
کوک : هنوز هم باهام قهری؟
ا.ت سریع رو گونه کوک بوسه کوتاهی گذاشت...
کوک : این..یعنی..قهر نیستی؟منو بخشیدی؟
ا.ت دوباره برگشت این بار رو ل.ب هاش بوسه ی کوتاهی گذاشت آروم کنار گوشش گفت..
ا.ت : اره..بخشیدمت.
کوک ا.ت رو تو آغوش خودش کشید...
ا.ت : خیلی دوست دارم
کوک : ولی من عاشقتم.
ا.ت : عه عه ادمین داره فشار میخوره
ادمین : دوس داری با چی گردنت ببرم تبر یا اَره؟
۷۸.۷k
۱۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.