"I fell in love with someone'' (P27)
"I fell in love with someone'' (P27)
پ کوک : به همه ی مهمون ها خوش آمد میگویم که به این جشن اومدین...این جشن مربوط به پسرم جونگ کوک هست..حالا میخوام که برا همیشه جایگاه باندم جونگکوک باشه..
آقای جئون یه مدارکی آورد و اسم جونگکوک صدا کرد وقتی جونگکوک رفت احساس کردم دستایی رو شونم هست وقتی برگشتم...
ا.ت : ببینم تو از کجا اومدی
یونا : ا.ت تهیونگ نگاه کن
ا.ت با سوالی تعجب برگشت سمت یونا...
ا.ت : الان تو این وضعیت فقط حواست به تهیونگهه
یونا : .....
ا.ت" برگشتم دیدم پدرم نگاه ترسناکی روم داره ازش معلومه چون باند افتاد دست جونگکوک باید عصبانی باشه که هیچ کاری نکردم با صدای دست تشویق برگشتم فهمیدم کوک مدارک امضا کرد...کوک از اونجا نگاهش رو من هست از این رفتارش خندم گرفته بود ولی با چیزی که رو کفشام راه رفت اهی از درد کشیدم به اون شخص متقابل زل زدم اون...لیا بود.
لیا : اوه متاسفم..حواسم نبود*نیشخند*
ا.ت : لعنتی*اروم،عصبی*
نمیتونستم کفشام اینجا تمیز کنم کوک بهم دستور داد هیچ جا نرم اههه متاسفم...رفتم داخل wc اونجا آروم کفشام تمیز کردم ولی صدای قدم های یه نفر شنیدم برگشتم...و...دوباره اون هر.زه اومد...
ا.ت : چی میخوای همش پیدات میشه*سرد*
لیا یه پوزخندی زد آروم نزدیک ا.ت شد و با دستاش موهای ا.ت رو کشون گرفت..پشت گوشش آروم گفت..
لیا : چی میخوام؟*نیشخند* میخوام عشق زندگیم که ازم دزدیدی برگردونم..
از این حرفش پوزخندی زدم و آروم با دستم از پشت موهاش گرفتم گفتم...
ا.ت : عشق زندگی..ها؟ کدوم عشق زندگی که حتی از عشق ساخته نشده کسی که بهت هیچ علاقه ای نداره نداره اه دلم برات میسوزه ولی کمتر چندش باش.
موهاش لیارو ول کردم ازش معلوم بود خیلی حرص خورده بهش محل ندادم رفتم بیرون وقتی رفتم با چهره ی سرد عصبی کوک روبه رو شدم...ادامه داره
پ کوک : به همه ی مهمون ها خوش آمد میگویم که به این جشن اومدین...این جشن مربوط به پسرم جونگ کوک هست..حالا میخوام که برا همیشه جایگاه باندم جونگکوک باشه..
آقای جئون یه مدارکی آورد و اسم جونگکوک صدا کرد وقتی جونگکوک رفت احساس کردم دستایی رو شونم هست وقتی برگشتم...
ا.ت : ببینم تو از کجا اومدی
یونا : ا.ت تهیونگ نگاه کن
ا.ت با سوالی تعجب برگشت سمت یونا...
ا.ت : الان تو این وضعیت فقط حواست به تهیونگهه
یونا : .....
ا.ت" برگشتم دیدم پدرم نگاه ترسناکی روم داره ازش معلومه چون باند افتاد دست جونگکوک باید عصبانی باشه که هیچ کاری نکردم با صدای دست تشویق برگشتم فهمیدم کوک مدارک امضا کرد...کوک از اونجا نگاهش رو من هست از این رفتارش خندم گرفته بود ولی با چیزی که رو کفشام راه رفت اهی از درد کشیدم به اون شخص متقابل زل زدم اون...لیا بود.
لیا : اوه متاسفم..حواسم نبود*نیشخند*
ا.ت : لعنتی*اروم،عصبی*
نمیتونستم کفشام اینجا تمیز کنم کوک بهم دستور داد هیچ جا نرم اههه متاسفم...رفتم داخل wc اونجا آروم کفشام تمیز کردم ولی صدای قدم های یه نفر شنیدم برگشتم...و...دوباره اون هر.زه اومد...
ا.ت : چی میخوای همش پیدات میشه*سرد*
لیا یه پوزخندی زد آروم نزدیک ا.ت شد و با دستاش موهای ا.ت رو کشون گرفت..پشت گوشش آروم گفت..
لیا : چی میخوام؟*نیشخند* میخوام عشق زندگیم که ازم دزدیدی برگردونم..
از این حرفش پوزخندی زدم و آروم با دستم از پشت موهاش گرفتم گفتم...
ا.ت : عشق زندگی..ها؟ کدوم عشق زندگی که حتی از عشق ساخته نشده کسی که بهت هیچ علاقه ای نداره نداره اه دلم برات میسوزه ولی کمتر چندش باش.
موهاش لیارو ول کردم ازش معلوم بود خیلی حرص خورده بهش محل ندادم رفتم بیرون وقتی رفتم با چهره ی سرد عصبی کوک روبه رو شدم...ادامه داره
۲۷.۶k
۱۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.