[•( ساحل )•]
[•( ساحل )•]
part ²¹
پسره : یونا خودت چرا هیچی نمیگی؟ به نظرت خیلی زود منو کنار نذاشتی؟
یونا : هه...من تورو کنار گذاشتم یا تو که تا دوستم و دیدی دست و پات لرزید ؟ انقدر دروغ نگو ، تو هیچ وقت منو دوست نداشتی( گریه )
لینو : ( به پسره یه مشت میزنه و بعد پرتش می کنه رو زمین ) گورتو گم کن، دیگه هم دوروبر این دختر پیدات نشه وگرنه زندت نمیزارم .
پسره : ( به لینو چپ چپ نگاه می کنه و از اونجا میره )
....☆
( یونا دستش و میزاره رو سرش و میشینه رو زمین. )
لینو : (نگران میشه و بدو بدو میره سمت یونا ) حالت خوبه ؟
یونا : ن..نه یکم...( سیاهی مطلق )
لینو : ( میزنه به یونا ) یونا..یونا !
...☆
( یونا رو براید استایل بغل می کنه و میزاره داخل ماشین ، خودشم سوار میشه و با سرعت زیاد به سمت بیمارستان میره ، تو راه همش نگاهش به یونا بود و هی صداش می کرد . وقتی رسیدن بیمارستان یونا رفت زیر سِرُم )
لینو : ( روبه دکتر ) حالش چطوره ؟
دکتر : حالش خوبه فقط یکم عصبی شده ، این وضعیتشم به خاطر فشار عصبیه ، شما چه نسبتی باهاش دارید؟
لینو : ( سرشو می ندازه پایین و یکم فکر می کنه ) من دوستشم چطور؟ داروی خاصی رو باید مصرف کنه؟
دکتر : نه، فقط یکم بیشتر مراقبش باشید ، انگار حال روحیش خوب نیست .
لینو : بله چشم
دکتر : یکم دیگه استراحت کنه میتونید ببریدش خونه
لینو : میتونم برم پیشش؟
دکتر : حتما..برو
لینو : ممنون ( موبایلش زنگ میخوره )
لینو : الو
جنی : الو..سلام لینو جان کجایی؟ نمیای؟
لینو : من شاید یکم دیر بیام . شما الان کجایید؟
جنی : ما الان اومدیم یه رستوران نزدیک شهر بازی منتظر توییم
لینو : چیزه..شما غذاتونو سفارش بدین برای منم یه چیزی سفارش بدین من سریع خودمو میرسونم، اگر دیر اومدم دیگه منتظرم نمونید.
جنی : باشه پس مراقب خودت باش
لینو : همچنین
⭑نوشته ای از ᗷOᖇᗩ ⭑
♡ㅤ ❍ㅤ ⎙ㅤ ⌲
ˡᶦᵏᵉ ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ ˢᵃᵛᵉ ˢʰᵃʳᵉ
part ²¹
پسره : یونا خودت چرا هیچی نمیگی؟ به نظرت خیلی زود منو کنار نذاشتی؟
یونا : هه...من تورو کنار گذاشتم یا تو که تا دوستم و دیدی دست و پات لرزید ؟ انقدر دروغ نگو ، تو هیچ وقت منو دوست نداشتی( گریه )
لینو : ( به پسره یه مشت میزنه و بعد پرتش می کنه رو زمین ) گورتو گم کن، دیگه هم دوروبر این دختر پیدات نشه وگرنه زندت نمیزارم .
پسره : ( به لینو چپ چپ نگاه می کنه و از اونجا میره )
....☆
( یونا دستش و میزاره رو سرش و میشینه رو زمین. )
لینو : (نگران میشه و بدو بدو میره سمت یونا ) حالت خوبه ؟
یونا : ن..نه یکم...( سیاهی مطلق )
لینو : ( میزنه به یونا ) یونا..یونا !
...☆
( یونا رو براید استایل بغل می کنه و میزاره داخل ماشین ، خودشم سوار میشه و با سرعت زیاد به سمت بیمارستان میره ، تو راه همش نگاهش به یونا بود و هی صداش می کرد . وقتی رسیدن بیمارستان یونا رفت زیر سِرُم )
لینو : ( روبه دکتر ) حالش چطوره ؟
دکتر : حالش خوبه فقط یکم عصبی شده ، این وضعیتشم به خاطر فشار عصبیه ، شما چه نسبتی باهاش دارید؟
لینو : ( سرشو می ندازه پایین و یکم فکر می کنه ) من دوستشم چطور؟ داروی خاصی رو باید مصرف کنه؟
دکتر : نه، فقط یکم بیشتر مراقبش باشید ، انگار حال روحیش خوب نیست .
لینو : بله چشم
دکتر : یکم دیگه استراحت کنه میتونید ببریدش خونه
لینو : میتونم برم پیشش؟
دکتر : حتما..برو
لینو : ممنون ( موبایلش زنگ میخوره )
لینو : الو
جنی : الو..سلام لینو جان کجایی؟ نمیای؟
لینو : من شاید یکم دیر بیام . شما الان کجایید؟
جنی : ما الان اومدیم یه رستوران نزدیک شهر بازی منتظر توییم
لینو : چیزه..شما غذاتونو سفارش بدین برای منم یه چیزی سفارش بدین من سریع خودمو میرسونم، اگر دیر اومدم دیگه منتظرم نمونید.
جنی : باشه پس مراقب خودت باش
لینو : همچنین
⭑نوشته ای از ᗷOᖇᗩ ⭑
♡ㅤ ❍ㅤ ⎙ㅤ ⌲
ˡᶦᵏᵉ ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ ˢᵃᵛᵉ ˢʰᵃʳᵉ
۵.۳k
۱۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.