عشق خشن من ❤️ پارت 32
کنار تعیونگ وایستادن بودم که چا اون وو با یه لبخند گنده روی لباش آمد سمت ما و محکم دستم رو گرفت و کنارم وایستاد و یه نفس عمیق کشید با لبخند بهش نگاه کردم و
+عشقم
_جانم
+خیلی خوشحال بنظر می رسید می دونم من خیلی خوبم و تکم اما دیگه توم یکم خودت رو کنترل کن عشقم 😜
_😃دیونه
از کمرم گرفت و لبام رو بوسید و تو چشمام زل زد و با لبخند نگاهم می کرد
_می دونستی خیلی خوشگلی
+امم اره می دونستم
_😂خیلی دیونه ای اینم می دونستی
+البته که می دونستم 🤪
_خیلی دوست دارم
+من بیشتر
چا اون وو رفت دم گوش ا.ت و آروم زمزمه کرد
_فکر نکنم چون من بیشتر دوست دارم خانم لی ا.ت
سرش رو بر نزدیک گردن ا.ت و یه بوس کوچیک روی گردنش گذاشت .
+خیلی شیطون شدی آقای لی چا اون وو بگو ببینم چی شده که آنقدر خوشحالی
_یکم بعد خودت میفهمی راستی امشب قرار بهم جایزه بدی ها یادت نره
+یادم نمیره
همینطوری که داشتم حرف میزدیم و مخنیدیم یهو پدر بزرگ چا اون وو رفت بالای استیج و شروع به حرف زدن کرد
پدر بزرگ چا اون وو:سلام به همگی ممنون میشم که اگه یه لحظه همه به من گوش بدن
همگی به طرفش خیره شدن و سکوت کرد
:خوب من مخاستم که امروز یه خبر خیلی مهم به همگی بدم . همه می دونن که من دیگه سنی از من گذاشته و نمی تونم ریاست همه شرکت ها رو به عهده بگیرم مخام که بعد از من یه نفر جوان و تازه نفس به کارای شرکت ها مون برسه و ما امروز همگی بخاطر این اینجا جمع شدیم که من جانشین خودم و رو به همگی معرفیم کنم کسی که قرار بعد من تمام کار هامو انجام بده و سیاست کله شرکت ها و املاک خانواده لی رو به عهده بگیر کسی نیست جز.....................
نوه عزیزم چا اون وو
+چی... عشقم
_عشقم
+با ورم نمیشه
چا اون وو رو بغل کردم و همگی برای چا اون وو دست می زدن از بغلش بیرون آمدم یه بوس روی لباش گذاشتم و با ذوق بهش نگاه می کردم بلاخره به آرزویش رسید به نتیجه تمام تلاش ها و ضحمت هایش رسید خیلی خوشحال بودم .
چا اون وو رفت بالای استیج پیش پدر بزرگش و هم دیگر رو بغل کردن و چا اون وو میکروفون رو گرفت و
_خوب من واقعا از پدر بزرگم تشکر می کنم که من لایق همچین جایگاهی دید و همه کار هاشون رو به من سپردن ممنون پدر بزرگ و مخام از خانوادم هم تشکر کنم و از همگی ممنون
از استیج پایین آمد و پیش ما آمد مین هو رو بغل کرد و با اون یکی دستش کمرم گرفت منو به سمت خودش کشید و
_ببینم عشقم این کارم جایزه داره دیگه
+البته که داره هر چی بخوای بهت می دم
_خودت خوب می دونی من چی مخام
با لبخند به هم نگاه می کردیم
؟بابا بابا
_جانم
؟حالا که رئیس شدی میشه برام یه ماشین کنده پلیس بخری
_خخخ باشه اگه تونستم می خرم
؟اخ جون
مین هو پدرش رو بوسید و بدو بدو رفت پیش بقیه بچه ها منم اون وو هم هم دیگر رو بغل کرده بودیم .........
+عشقم
_جانم
+خیلی خوشحال بنظر می رسید می دونم من خیلی خوبم و تکم اما دیگه توم یکم خودت رو کنترل کن عشقم 😜
_😃دیونه
از کمرم گرفت و لبام رو بوسید و تو چشمام زل زد و با لبخند نگاهم می کرد
_می دونستی خیلی خوشگلی
+امم اره می دونستم
_😂خیلی دیونه ای اینم می دونستی
+البته که می دونستم 🤪
_خیلی دوست دارم
+من بیشتر
چا اون وو رفت دم گوش ا.ت و آروم زمزمه کرد
_فکر نکنم چون من بیشتر دوست دارم خانم لی ا.ت
سرش رو بر نزدیک گردن ا.ت و یه بوس کوچیک روی گردنش گذاشت .
+خیلی شیطون شدی آقای لی چا اون وو بگو ببینم چی شده که آنقدر خوشحالی
_یکم بعد خودت میفهمی راستی امشب قرار بهم جایزه بدی ها یادت نره
+یادم نمیره
همینطوری که داشتم حرف میزدیم و مخنیدیم یهو پدر بزرگ چا اون وو رفت بالای استیج و شروع به حرف زدن کرد
پدر بزرگ چا اون وو:سلام به همگی ممنون میشم که اگه یه لحظه همه به من گوش بدن
همگی به طرفش خیره شدن و سکوت کرد
:خوب من مخاستم که امروز یه خبر خیلی مهم به همگی بدم . همه می دونن که من دیگه سنی از من گذاشته و نمی تونم ریاست همه شرکت ها رو به عهده بگیرم مخام که بعد از من یه نفر جوان و تازه نفس به کارای شرکت ها مون برسه و ما امروز همگی بخاطر این اینجا جمع شدیم که من جانشین خودم و رو به همگی معرفیم کنم کسی که قرار بعد من تمام کار هامو انجام بده و سیاست کله شرکت ها و املاک خانواده لی رو به عهده بگیر کسی نیست جز.....................
نوه عزیزم چا اون وو
+چی... عشقم
_عشقم
+با ورم نمیشه
چا اون وو رو بغل کردم و همگی برای چا اون وو دست می زدن از بغلش بیرون آمدم یه بوس روی لباش گذاشتم و با ذوق بهش نگاه می کردم بلاخره به آرزویش رسید به نتیجه تمام تلاش ها و ضحمت هایش رسید خیلی خوشحال بودم .
چا اون وو رفت بالای استیج پیش پدر بزرگش و هم دیگر رو بغل کردن و چا اون وو میکروفون رو گرفت و
_خوب من واقعا از پدر بزرگم تشکر می کنم که من لایق همچین جایگاهی دید و همه کار هاشون رو به من سپردن ممنون پدر بزرگ و مخام از خانوادم هم تشکر کنم و از همگی ممنون
از استیج پایین آمد و پیش ما آمد مین هو رو بغل کرد و با اون یکی دستش کمرم گرفت منو به سمت خودش کشید و
_ببینم عشقم این کارم جایزه داره دیگه
+البته که داره هر چی بخوای بهت می دم
_خودت خوب می دونی من چی مخام
با لبخند به هم نگاه می کردیم
؟بابا بابا
_جانم
؟حالا که رئیس شدی میشه برام یه ماشین کنده پلیس بخری
_خخخ باشه اگه تونستم می خرم
؟اخ جون
مین هو پدرش رو بوسید و بدو بدو رفت پیش بقیه بچه ها منم اون وو هم هم دیگر رو بغل کرده بودیم .........
۸.۲k
۱۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.