نبضمن

#نبض‌من
P:15
+ت تو کی هستی؟
•کسی که قراره براش بردگی کنی خانوم کوچولو
شلاق نازکی رو دستش بود دور دخترک راه می‌رفت
•اومم بخاطر هیکل بی نقصت خیلی به دردم میخوری
+چ چرا منو آوردی اینجا
•اومم شاید کسی که قراره زندگیتو تغییر بده اسمت؟
+ا اما
کوک روبه رویه اما وایستاد و تو صورتش خم شد دستشو به صورت هاتی تو جیبش قرار داد و با دقت صورت دخترک رو نگاه میکرد
•دلت نمی‌خواد که صورت خوشگلت خراب شه
اما سرشو به نشونه نه تکون داد
+م میخوای منو بکشی؟
•اگع دختر خوبی باشی نه ولی اگه دست از پا خطا کنی بی تردید خونتو میریزم یکیو می‌فرستم بیاد قوانین رو بهت بگه بعدم کارتو شروع می‌کنی ....نشنیدم بگی چشم(بم و سرد)
+چ چشم
رفت دخترک نفس عمیقی کشید تا الان خودشو نگه داشته بود سرشو پایین انداخت و شروع کرد به گریه کردن صدایه هق هقایه دخترک تو کله انبار میچرخید همون موقع در انبار باز شد اون نور سفید باعث میشد چشمایه دخترک بسوزه
......
بلخره بعد چند دقیقه به عمارتش رسید که تلفنش زنگ خورد با دیدن اسم کوک رفیق صمیمی چند سالش لبخند آرومی زد و جواب داد
•چطوری رفیق نباید بگی برگشتی داداش
×فکر نمی‌کردم دوباره صداتو بشنوم
•زود باش بگو کودوم عمارتی بیام اونجا
×باشه لوکیشن می‌فرستم
قطع کرد و لوکیشن رو واسش فرستاد بادیگاردا ساک پسرک رو بردن خدمتکار و تمام بادیگاردا پایین پله ها کنار هم واسه خوش آمد گویی جمع شد
همه:خوش اومدید ارباب
ته در حالی که یه دستش پشت کمرش بود به سمت جمعت رفت کلاهشو در آورد و به یکی از خدمتکارا داد که آجوما اومد جلو ارباب تعظیمی کرد
# خوش اومدید ارباب
×خیلی وقت بود ندیده بودمتون ممنونم
# بفرمایید استراحت کنید
×همگی برید سرکاراتون میز مهمان رو هم بچینید
همه:چشم ارباب
دیدگاه ها (۲)

#نبض‌من #p:16دو روزی بود داره واسه اون ارباب سرکش کار می‌کنه...

حرف زدن بلد نیستی دیگه🚶🏼‍♀️

#نبض‌من P:14از میان آسمان و ها زمین تو را صدا میزنم در تاریک...

#نبض‌من #p:13اما اون شب با کلی فکر و خیال به خواب رفت فردا ص...

برو بخون

پلیس. ابلیس. part¹⁶_ آجوما آجوما : بله ارباب _ ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط