ابروانت خنجری گردید و قلبم را شکست

...
ابروانت خنجری گـردید و قلبم را شکست
این‌چه رسمی بود آوردی‌ جانم را شکست
آتش این عشق می‌سوزد تن عـریان مست
آه از خاکـستر این عشـق قلـبم را شکست
چشـم تو زیبا ترین مهـتاب در وقـت نماز
دل به‌دام چشم‌تو افتاد نمازم هم شکست
قافـیه در ایـن غـزل، افتـاده بر ابـروی تـو
ساز دل ناکوک شد بیت کلامم را شکست
شاعـری محکوم شده در اوج این ناباوری
دفتـرم در رود افتاد و دلم در غم شکست
پای در بند تو بود و تصید گیسویت شدم
همچنان‌در هجر تو بودم پر وبالم شکست
دخـتری با رنـگ‌ زیبـای بهـاری سبـزه روی
پای برکاشانه‌ام بگذاشت‌سقفم را شکست
پنجره باز است باز هم عطر تو دیوانه‌وار
می‌وزد از پنـجره بغـض گلویم را شکست
نقش‌تو چون قالی کاشی «ندا» نقاش آن
وای‌از رنگ‌های‌تکراری‌که روحم‌را شکست #سروده_های_عاشقانه
🆔 @RomanticPoem
دیدگاه ها (۶)

...چشم تو قبله‌گاه من است بمان با منعطر تو قرار دل من است بم...

...دست من کـوته ز دامان تو بادا یار مستاشتیـاقم یک نـگاه زلف...

...آتشی انداخت بر جانم همان چشمان توکـودک دل غـرق شـد در بیـ...

...غـم از این دل بـرود گـر تو کـنارم باشینیمه شب شاعـره ی بز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط