آتشی انداخت بر جانم همان چشمان تو
...
آتشی انداخت بر جانم همان چشمان تو
کـودک دل غـرق شـد در بیـن ابـروان تو
انتظارسختاستاما من بهدام افتادهام
سخت درگیر است قلبم با لب مرجان تو
سینهام پر درد از اینهجر بی فرجام باز
خانهام تاریک بیسیمای چونرخشان تو
زندگی تلخ است از دوری آندستان گرم
باز کـوتاه اسـت دسـتم از لـب دامـان تو
استـجابت کن دعـای نیـمه شبهـای مرا
تاکهجانقربانکنم برلفظ خوشالحان تو
ایکهشیرینینشستهکنجآنلبهای مست
شاد کن این دل که پژمرده لب قندان تو
کـاش برداری تو آن مـُهر سکوت تلـخ را
تا ببیـنم گوشـهای هـم از لب خـندان تو
بیتهای شعر من هر بند هستند خاطره
از غزلهـایی که گرمند با تن رقـصان تو
بغض دل بشکسته و باید نوایی سر کنم
تا که شـاید بشـکنم فریاد پر عصـیان تو
آرزو دارم کـه با شعـرت بسـازی شام من
مسـت گردم در کنار چـشم دُر افشان تو
ایکهکوتاهاست«ندا» رادست یاریم بکن
تا ببـویم شاخههـای زلـف چون الوان تو #سروده_های_عاشقانه
🆔 @RomanticPoem
آتشی انداخت بر جانم همان چشمان تو
کـودک دل غـرق شـد در بیـن ابـروان تو
انتظارسختاستاما من بهدام افتادهام
سخت درگیر است قلبم با لب مرجان تو
سینهام پر درد از اینهجر بی فرجام باز
خانهام تاریک بیسیمای چونرخشان تو
زندگی تلخ است از دوری آندستان گرم
باز کـوتاه اسـت دسـتم از لـب دامـان تو
استـجابت کن دعـای نیـمه شبهـای مرا
تاکهجانقربانکنم برلفظ خوشالحان تو
ایکهشیرینینشستهکنجآنلبهای مست
شاد کن این دل که پژمرده لب قندان تو
کـاش برداری تو آن مـُهر سکوت تلـخ را
تا ببیـنم گوشـهای هـم از لب خـندان تو
بیتهای شعر من هر بند هستند خاطره
از غزلهـایی که گرمند با تن رقـصان تو
بغض دل بشکسته و باید نوایی سر کنم
تا که شـاید بشـکنم فریاد پر عصـیان تو
آرزو دارم کـه با شعـرت بسـازی شام من
مسـت گردم در کنار چـشم دُر افشان تو
ایکهکوتاهاست«ندا» رادست یاریم بکن
تا ببـویم شاخههـای زلـف چون الوان تو #سروده_های_عاشقانه
🆔 @RomanticPoem
- ۸۴۴
- ۱۳ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط