پارت125
#پارت125
"فرشید"
با چاقو ضربه ای پشت دست بهنام زد.
_کمک نمیکنی ، غلط میکنی ناخونک میزنی !
بهنام دستش را عقب کشید .
_بیشعوره خسیس!
کاری نیس انجام بدم خب!
مهسا_راست میگه دیگه آقا فرشید ، کاری نیس که بخواد انجام بده !
فرشید_به من چه !
این را گفت و تند تر به خرد کردن خیار شورها مشغول شد.
زیر چشمی حواسش به شایان و نگاه های خیره اش به عاطفه بود ،
نباید عصبی یا حساس میشد !
نباید برایش اهمیت می داشت !
نباید غیرتش قلبمه میشد !
اما همه ی این ها با هم وجودش را فرا گرفته بود !
البته به همراه کمی حسِ حسادت ...
شاهرخ رو به فرشید گفت:
_دستتو نبری!
مراقب باش!
فرشید گیج به شاهرخ نگاه کرد و فقط سر تکان داد.
ترس داشت !
از بلایی که قرار بود سرش بیاید ،
یا آمده بود ،
ترس داشت ...
الناز_عجب حوصله ای دارید ها !
از بیرون یه چی سفارش می دادیم دیگ !
"فرشید"
با چاقو ضربه ای پشت دست بهنام زد.
_کمک نمیکنی ، غلط میکنی ناخونک میزنی !
بهنام دستش را عقب کشید .
_بیشعوره خسیس!
کاری نیس انجام بدم خب!
مهسا_راست میگه دیگه آقا فرشید ، کاری نیس که بخواد انجام بده !
فرشید_به من چه !
این را گفت و تند تر به خرد کردن خیار شورها مشغول شد.
زیر چشمی حواسش به شایان و نگاه های خیره اش به عاطفه بود ،
نباید عصبی یا حساس میشد !
نباید برایش اهمیت می داشت !
نباید غیرتش قلبمه میشد !
اما همه ی این ها با هم وجودش را فرا گرفته بود !
البته به همراه کمی حسِ حسادت ...
شاهرخ رو به فرشید گفت:
_دستتو نبری!
مراقب باش!
فرشید گیج به شاهرخ نگاه کرد و فقط سر تکان داد.
ترس داشت !
از بلایی که قرار بود سرش بیاید ،
یا آمده بود ،
ترس داشت ...
الناز_عجب حوصله ای دارید ها !
از بیرون یه چی سفارش می دادیم دیگ !
۸۳۵
۰۶ شهریور ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.