پارت123
#پارت123
" عاطفه"
ساکت و سر به زیر بین جمع نشسته بود .
بحث سر شام بود !
هرکدام سفارشی می دادند و بزرگ تر ها کلافه شده بودند ...
و نمیدانستند به حرف کدامشان گوش دهند .
عاطفه فکری کرد ، دودل بود که پیشنهادش را بدهد یا نه !
کمی دست دست کرد و بلاخره گفت !
_میگم !
همه ی سرها به سمتش برگشت !
_چه طوره ما شام رو آماده کنیم ؟!
شهناز_شما یعنی کیا ؟!
عاطفه _خب ما ... اممم.. خب ما دخترا و
سرش را به سمت پسرا چرخاند و ادامه داد:
_اگه پسرا خواستن کمک بدن !
شمام امشب رو استراحت کنید.
شهناز درجا موافقت خودش را اعلام کرد.
_من حرفی ندارم ، تو چی میگی فرنوش؟!
الناز_من دست به چیزی نمیزنم !
گفته باشماااا.
و بلند شد و از پله هابالا رفت .
بهنام با چشمانی درشت به رفتن الناز نگاه کرد !
شانه ای بالا انداخت و در گوش فرشید گفت :
_به نظرت این شوهرم گیرش میاد ؟!
فرشید خندید و گفت :
_می تونی بهش پیشنهاد بدی !
شاید قبول کرد.
...
" عاطفه"
ساکت و سر به زیر بین جمع نشسته بود .
بحث سر شام بود !
هرکدام سفارشی می دادند و بزرگ تر ها کلافه شده بودند ...
و نمیدانستند به حرف کدامشان گوش دهند .
عاطفه فکری کرد ، دودل بود که پیشنهادش را بدهد یا نه !
کمی دست دست کرد و بلاخره گفت !
_میگم !
همه ی سرها به سمتش برگشت !
_چه طوره ما شام رو آماده کنیم ؟!
شهناز_شما یعنی کیا ؟!
عاطفه _خب ما ... اممم.. خب ما دخترا و
سرش را به سمت پسرا چرخاند و ادامه داد:
_اگه پسرا خواستن کمک بدن !
شمام امشب رو استراحت کنید.
شهناز درجا موافقت خودش را اعلام کرد.
_من حرفی ندارم ، تو چی میگی فرنوش؟!
الناز_من دست به چیزی نمیزنم !
گفته باشماااا.
و بلند شد و از پله هابالا رفت .
بهنام با چشمانی درشت به رفتن الناز نگاه کرد !
شانه ای بالا انداخت و در گوش فرشید گفت :
_به نظرت این شوهرم گیرش میاد ؟!
فرشید خندید و گفت :
_می تونی بهش پیشنهاد بدی !
شاید قبول کرد.
...
۱.۳k
۰۶ شهریور ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.