فنجان داغ چای دستای سرد من

فنجان داغ چای، دستای سرد من
گرمای عشق تو، آغوش درد من

پایان این قصّه، خیلی غم انگیزه
هیشکی واسه دردت، اشکی نمی ریزه

این روزها بی تو حال بدی دارم
دست خودم باشه، تنهات نمیذارم :)

#علیرضا_اطلاقی
دیدگاه ها (۲)

شب مهتاب دارد چشمهایتشراب ناب دارد چشمهایتببند آن پلک زیبایت...

خدادر گُل،خدا در آب و رنگ استخدا نقاش این جمع قشنگ استخدا ذا...

وصال توست ،اگر دل را مُرادی هست ...

صبحدم دل را مقیم خلوت جان یافتماز نسیمِ صبح بوی زلفِ جانان ی...

تک پارتی درخواستی

وقتی به تو فکر می‌کنمبه طرح اندامت سایه انداختن ران‌هایت زیر...

*هوا آنقدر سرد بود که می‌توانست از پوست عبور کند، اما جونگکو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط