اهوی من
اهوی من
پارت ۱۱۹
شایان: من دنبال یک مافیا هستم ک قدش بلنده تتو روی دستش رعد برق و صلیب موهاش بلنده میبافه (مشخصات ارسلان) ندیدن این طرف ها؟
اهو هول میکنه
اهو: نه من همچین کسی رو ندیدم تاحالا
شایان: باشه این کارت منه اگه همچین کسی رو دیدن حتما بهم زنگ بزنین
اهو: باشه بازم ممنون
(اهو)
وقتی اون پسره مشخصات ارسلان داد استرس گرفتم بدو بدو به طرف خونه بابا رفتم وقتی جلوی درشون رسیدم تازه یادم امد ک من نباید چیزی درمورد مافیا بودنشون حرف بزنم من مثلا خبر ندارم پس دهنمو بستم و رفتم داخل خونه سلام کردم نشستم
پارسا: بابایی فردا یک مهمونی بین فامیل ها ما خونشام ها گرگینه ها تو اون شوهرت دعوتین
اهو: باشه فردا میام پس. بابایی؟
پارسا: جانم؟
اهو: دلم میخواد برم دانشگاه جادوگر ها ولی اراد نمزاره میشه شما راضیش کنی
پارسا: چرا میخوای بری اونجا
اهو: چون ک میخوام قدرت هامو کنترل داشته باشم
پارسا: باشه با اراد صحبت میکنم نذاشتم بدرک خودت برو اراد با من
(فردا)
(اهو)
از صبح بیدار شدم خرید کردم لباس مجلسی برای خودم خریدم و منتظر اراد بودم ک باهام دیگ بریم مهمونی ک نشسته بودم اراد بهم زنگ زد
اهو: اراد کجایی مهمونی شروع شده
اراد: من یک کار مهمی برام پیش امده به پارسا زنگ زدم گفت یکی از مهمون هارو میفرسته دنبالت ببخشید
وگوشی رو قطع کرد منم وایسادم تا کسی ک بابام فرستاده بیاد ک گوشیم پیامک امد بیا پایین رسیدم من
دیروز بچه ها خونه غزل موندن هم گیسو هم انا رفتم پایین ک دیدم یک ماشین دو در ولی با خودم گفتم نترسم کسی ک بابام فرستاده حتما ادم خوبی در وا کردم نشستم و با کسی ک دیدم سرجام میخکوب شدم....
پارت ۱۱۹
شایان: من دنبال یک مافیا هستم ک قدش بلنده تتو روی دستش رعد برق و صلیب موهاش بلنده میبافه (مشخصات ارسلان) ندیدن این طرف ها؟
اهو هول میکنه
اهو: نه من همچین کسی رو ندیدم تاحالا
شایان: باشه این کارت منه اگه همچین کسی رو دیدن حتما بهم زنگ بزنین
اهو: باشه بازم ممنون
(اهو)
وقتی اون پسره مشخصات ارسلان داد استرس گرفتم بدو بدو به طرف خونه بابا رفتم وقتی جلوی درشون رسیدم تازه یادم امد ک من نباید چیزی درمورد مافیا بودنشون حرف بزنم من مثلا خبر ندارم پس دهنمو بستم و رفتم داخل خونه سلام کردم نشستم
پارسا: بابایی فردا یک مهمونی بین فامیل ها ما خونشام ها گرگینه ها تو اون شوهرت دعوتین
اهو: باشه فردا میام پس. بابایی؟
پارسا: جانم؟
اهو: دلم میخواد برم دانشگاه جادوگر ها ولی اراد نمزاره میشه شما راضیش کنی
پارسا: چرا میخوای بری اونجا
اهو: چون ک میخوام قدرت هامو کنترل داشته باشم
پارسا: باشه با اراد صحبت میکنم نذاشتم بدرک خودت برو اراد با من
(فردا)
(اهو)
از صبح بیدار شدم خرید کردم لباس مجلسی برای خودم خریدم و منتظر اراد بودم ک باهام دیگ بریم مهمونی ک نشسته بودم اراد بهم زنگ زد
اهو: اراد کجایی مهمونی شروع شده
اراد: من یک کار مهمی برام پیش امده به پارسا زنگ زدم گفت یکی از مهمون هارو میفرسته دنبالت ببخشید
وگوشی رو قطع کرد منم وایسادم تا کسی ک بابام فرستاده بیاد ک گوشیم پیامک امد بیا پایین رسیدم من
دیروز بچه ها خونه غزل موندن هم گیسو هم انا رفتم پایین ک دیدم یک ماشین دو در ولی با خودم گفتم نترسم کسی ک بابام فرستاده حتما ادم خوبی در وا کردم نشستم و با کسی ک دیدم سرجام میخکوب شدم....
۱.۲k
۰۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.