پارت ۲۳۰ آخرین تکه قلبم به قلم izeinabii
#پارت_۲۳۰ #آخرین_تکه_قلبم به قلم #izeinabii
دوبار به صورتم آب پاشیدم تا بلکه از این حال بد راحت شم.
مدیر مدرسه که رابطه ی خوبی باهم داشتیم کنارم نشست و گفت:
_چیزی شده؟امروز خیلی رو به راه نیستید خانم کوروشی!
_یه کم ناخوشم..همش حالت تهوع دارم.
لبخند زد و گفت:
_نکنه..؟
لبخند تلخی روی لبم نشست.. ای کاش اینطوری بود..
_نه فکر نکنم .
_به هر حال واسه اطمینان بیشتر یه بیبی چک بگیر.
_فایده ای داره؟
_فایده اش اینه متوجه می شی باردار هستی یا نه..
با خوردن زنگ از جام بلند شدم .
_ممنون خانم یگانه .. با اجازه اتون .
_خواهش می کنم عزیزم ..
مبحث آخر رو هم توضیح دادم و بچه ها با خوشحالی دور همجمع شدن و ده دقیقه ی آخر رو مشغول حرف زدن شدن.
دلم برای اون روزایی که اینطوری کنار دوستام جمع می شدیم و از هر دری حرف می زدیم خیلی تنگ شده.
****
از شدت هیجان دستام می لرزید ..
نفس عمیقی کشیدم و چشمامو باز کردم
به اطراف بیبی چک نگاه کردم .. تنها چیزی که روی صفحه نوشته "Yes" بود !
برگه ی راهنما رو آوردم اما چون انگلیسی نوشته بود چیز خاصی ازش متوجه نشدم.
آهی کشیدم و بیبی چک و دفترچه راهنما رو توی کشو گذاشتم.
مشغول درست کردن شام شدم ..
شماره ی نیما رو گرفتم ، بعد از خوردن دوتا بوق صدای خسته اش توی گوشم پی چید!
_الو
_الو سلام آقا
_سلام خوبی؟
_بهترم .. تو خوبی؟
_نه .. خیلی خسته ام .
_ای خدا قربون خستگیت برم من مرد من.
_خدانکنه.. شام چی داریم؟
_لازانیا
_آخ جون.
_کی میای خونه پس عشقم؟دلم برات تنگ شده.
_یه بیست دقیقه دیگه خونه ام زندگیم.
_پس من برم خودمو خوشگل کنم واسه آقاییم ..
_تو همینطوری ام خوشگلی جوجه تپلی من.
_واقعا؟
_آره نفس.
_عشقم؟
_جون دلم؟
_سر راه برام بسنی اوشولاتی میگیری؟
خندید و گفت:
_آره شکمو ی من.
_عه خودتی..
_حالا که اینطوره نمی گیرم .
_نه عشقم شکمو نیستی تو ..
_کی شکموعه؟
_دشمن..
_نخیر .. کی شکموعه؟
_خیلی بدی..
_میدونم..خیلی..نگفتی..
_باشه.. نیاز
_نیاز چی؟
_نیاز شکموعه.. خوب شد؟؟بیژور.
تک خنده ای زد و گفت:
_آره خانومم می گیرم برات..
_باشه عشقم فعلا برو به کارت برس زودتر بیا پیشم.
_باشه عزیزم مراقب خودت باش .
_توام مراقب خودت باش خب؟آروم رانندگی کن.
_چشم.
_چشمت بی بلا عشقم.
_فعلا
_فعلا.
گوشیو گذاشتم رو میز و رفتم سمت کشوی لباسام.
یه تاپ خردلی رنگ و دامن مشکی پوشیدم.
موهامم پون بافته بودم حالت فر به خودش گرفته بود.
آرایش ملایمی کردم و ادکلن خوشبو رو به دست و گردنم زدم.
میز رو چیدم و رفتم سراغ دفتر چه راهنماب بیبی چک.
ترجمه ی گوگل رو آوردم و متنشو نوشتم.. بعد اسکن نوشت:
اگر جواب شما در صفحه ی نمایش بله باشد شما باردار هستید و اگر جوابی که در صفحه نمایش برای شما می آید نه باشد شما باردار نیستید .
#نظر_فراموش_نشه
*
#عشق #VIDEO #زیبا #جذاب #خاص #BEAUTIFUL #شیک #CLIP #عکاسی #عاشقانه #مدل
دوبار به صورتم آب پاشیدم تا بلکه از این حال بد راحت شم.
مدیر مدرسه که رابطه ی خوبی باهم داشتیم کنارم نشست و گفت:
_چیزی شده؟امروز خیلی رو به راه نیستید خانم کوروشی!
_یه کم ناخوشم..همش حالت تهوع دارم.
لبخند زد و گفت:
_نکنه..؟
لبخند تلخی روی لبم نشست.. ای کاش اینطوری بود..
_نه فکر نکنم .
_به هر حال واسه اطمینان بیشتر یه بیبی چک بگیر.
_فایده ای داره؟
_فایده اش اینه متوجه می شی باردار هستی یا نه..
با خوردن زنگ از جام بلند شدم .
_ممنون خانم یگانه .. با اجازه اتون .
_خواهش می کنم عزیزم ..
مبحث آخر رو هم توضیح دادم و بچه ها با خوشحالی دور همجمع شدن و ده دقیقه ی آخر رو مشغول حرف زدن شدن.
دلم برای اون روزایی که اینطوری کنار دوستام جمع می شدیم و از هر دری حرف می زدیم خیلی تنگ شده.
****
از شدت هیجان دستام می لرزید ..
نفس عمیقی کشیدم و چشمامو باز کردم
به اطراف بیبی چک نگاه کردم .. تنها چیزی که روی صفحه نوشته "Yes" بود !
برگه ی راهنما رو آوردم اما چون انگلیسی نوشته بود چیز خاصی ازش متوجه نشدم.
آهی کشیدم و بیبی چک و دفترچه راهنما رو توی کشو گذاشتم.
مشغول درست کردن شام شدم ..
شماره ی نیما رو گرفتم ، بعد از خوردن دوتا بوق صدای خسته اش توی گوشم پی چید!
_الو
_الو سلام آقا
_سلام خوبی؟
_بهترم .. تو خوبی؟
_نه .. خیلی خسته ام .
_ای خدا قربون خستگیت برم من مرد من.
_خدانکنه.. شام چی داریم؟
_لازانیا
_آخ جون.
_کی میای خونه پس عشقم؟دلم برات تنگ شده.
_یه بیست دقیقه دیگه خونه ام زندگیم.
_پس من برم خودمو خوشگل کنم واسه آقاییم ..
_تو همینطوری ام خوشگلی جوجه تپلی من.
_واقعا؟
_آره نفس.
_عشقم؟
_جون دلم؟
_سر راه برام بسنی اوشولاتی میگیری؟
خندید و گفت:
_آره شکمو ی من.
_عه خودتی..
_حالا که اینطوره نمی گیرم .
_نه عشقم شکمو نیستی تو ..
_کی شکموعه؟
_دشمن..
_نخیر .. کی شکموعه؟
_خیلی بدی..
_میدونم..خیلی..نگفتی..
_باشه.. نیاز
_نیاز چی؟
_نیاز شکموعه.. خوب شد؟؟بیژور.
تک خنده ای زد و گفت:
_آره خانومم می گیرم برات..
_باشه عشقم فعلا برو به کارت برس زودتر بیا پیشم.
_باشه عزیزم مراقب خودت باش .
_توام مراقب خودت باش خب؟آروم رانندگی کن.
_چشم.
_چشمت بی بلا عشقم.
_فعلا
_فعلا.
گوشیو گذاشتم رو میز و رفتم سمت کشوی لباسام.
یه تاپ خردلی رنگ و دامن مشکی پوشیدم.
موهامم پون بافته بودم حالت فر به خودش گرفته بود.
آرایش ملایمی کردم و ادکلن خوشبو رو به دست و گردنم زدم.
میز رو چیدم و رفتم سراغ دفتر چه راهنماب بیبی چک.
ترجمه ی گوگل رو آوردم و متنشو نوشتم.. بعد اسکن نوشت:
اگر جواب شما در صفحه ی نمایش بله باشد شما باردار هستید و اگر جوابی که در صفحه نمایش برای شما می آید نه باشد شما باردار نیستید .
#نظر_فراموش_نشه
*
#عشق #VIDEO #زیبا #جذاب #خاص #BEAUTIFUL #شیک #CLIP #عکاسی #عاشقانه #مدل
۶.۶k
۱۲ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.