part

#part6
#dar_hamsaiegie_godzila
- ارغوان همش تقصیر توئه...اگه توی دیوونه اصرار نمی کردی منم نمیومدم.باحسینی هم دعوام نمیشد.اون پسره بیشعووورم اونجوری نمیزد تو برجکم!!!
خیلی اعصابم خورد بود...دلم می خواست برم رادوین و له کنم.پسره احمق...چطور به خودش اجازه داد اونجوری بامن حرف بزنه؟؟!!بیشـــــــــــــــ ــــعور.
میکشمت...نه اصلا چرا یه دفعه ای بکشمت؟!! زجرکشت می کنم.آره...اینجوری بهتره.تمام موهات و دونه دونه می کنم...ازسقف آویزونت می کنم.ناخنات و باانبر میکشم.
درونم به من- آره.حتماهم تومی تونی؟؟؟
من به درونم- چرانتونم؟؟!!!حالیت میکنم آقارادوین صبر کن.
- زهی خیال باطل!!!!!
- ببینم تو طرفدار منی یاطرفدار رادوین؟؟؟!!!خفه اعصاب مصاب ندارم.
- اگه خفه نشم چی میشه؟؟!!
- میزنمتا.
- هه...خندیدم
من و مسخره میکنه؟؟!!دستم و بردم بزنم تو دهنم که یهو عقلم اومدسر جاش.
منم خلما!!هی هی بادرونم دست به یقه میشم.یعنی چی؟؟مردم چی میگن؟؟!! زشته. یکی تواون وضعیت من و میدیدا فکر میکرد متعلق به تیمارستانم اونم توببخش بیماری های حاد!والا.
ارغوانم حتما همین فکرو کرده بود چون زل زل نگام می کرد.
آخ...سرم...اصلا حواسم به این سردرد مسخره نبود. از دست نگاه های خیره ارغوانم داشتم دیوونه میشدم.عصبی نگاش کردم و گفتم: چیه؟؟!!خوشگل ندیدی؟
ارغوان باخنده- خوشگل دیدم.خوشگلِ دیوونه ندیدم.توبا خودتم درگیریا!!!چراخودت و میزنی؟؟
اخم غلیظی کردم و گفتم: این خوددرگیریا از صدقه سری شماس.مگه میشه آدم یه رفیق دیوونه مثه تو داشته باشه وسالم بمونه؟؟!
دیدگاه ها (۰)

#part7#dar_hamsaiegie_godzilaارغوان هیچی نگفت وفقط خندید.- ر...

#اغوش_استاد🌙#پارت14صبح باسروصدا ازخواب پریدم وسریع باترس به ...

#part_5 #dar_hamsaiegie_godzilaبعداز تموم شدن کلاس ورفتن حسی...

#part_4 #dar_hamsaiegie_godzilaهیچ کس هیچی نگفت...حسابی خر ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط