پارت۱۶
اون سوار ماشینش شد و روشنش کردو رفت من مونده بودم تنها دم در شرکت که دوستم نانا زنگ زد
نانا:سلام
مین سو:سلام
نانا:خبر داری ساعت چنده نمیمیری تا این موقع کار کنی
مین یو:چه میشع کرد
نانا:خواستم بگم سگت نمیخوابه هر کاریش میکنم گفتم که اگه کارت تموم شد من بیدارم بیا دنبالش
مین سو:وای ببخشید باعث ازیت شدن تو هم شدم باشه الان راه میوفتم میام دنبالش
نانا:نه عزیزم پس دوستی به چه دردی میخوره
مین سو:😊باشه پس من الان راه میوفتم میام دنبالش فعلا خدافظ
نانا:باشه خدافظ
گوشیرو گزاشتم تو کیفم بعد خواستم راه بیوفتم که با تاریکی خیابون روبرو شدم
مین سو:وای خدایا کی بره خونه تو این تاریکی کوچه ها پر دزده این موقع شب خدا از اون پسره اجغال نگزره نزاشت برم خونه تا دیر وقت منو نگه داشته شرکت تازشم میگه چرا نمیری خونه نکنه میخوای اینجا بخوابی
مین سو نترس تو میتونی
خلاصه با خودم حرف میزدم و به خودم دل داری میدادم و راه افتادم کم کم و آروم آروم راه میرفتم همه خیابونا خالی بودن داشتم راه میرفتم که یه دفعه اون پسر خل چل جولوم باماشینش با سرعت زاهر شد
مین سو:رییس شما چرا برگشتید چیزی فراموش کردید
چانیول:نه داشتم راحت میرفتم خونه اما این ازاب وجدان بی موقع مجبورم کرد برگردم دنبال تو
واقعا تعجب کردم از این حرفش مگه ازاب وجدان هم سرش میشه
چانیول:چته چرا اینجوری با تعجب نگاه میکنی ..لوس نشو بیا سوارشو میرسونمت تا این ازاب وجدان لعنتی ولم کنه
مین سو :خیلی ازتون ممنونم رییس...
ادامه دارد..
ازاب وجدان چانیول نجات مین سو داد البته امید وارم باز دعواشون نشه😂
ببخشیدبچه ها من امتحانام شروع شده زیاد وقت ندارم باید درس بخونم هروقت تونستم مینویسم
امیدوارم دوست داشته باشید
نظر بدید حتما
کامنتو فراموش نکنید
ممنونم کیوتیام😊
نانا:سلام
مین سو:سلام
نانا:خبر داری ساعت چنده نمیمیری تا این موقع کار کنی
مین یو:چه میشع کرد
نانا:خواستم بگم سگت نمیخوابه هر کاریش میکنم گفتم که اگه کارت تموم شد من بیدارم بیا دنبالش
مین سو:وای ببخشید باعث ازیت شدن تو هم شدم باشه الان راه میوفتم میام دنبالش
نانا:نه عزیزم پس دوستی به چه دردی میخوره
مین سو:😊باشه پس من الان راه میوفتم میام دنبالش فعلا خدافظ
نانا:باشه خدافظ
گوشیرو گزاشتم تو کیفم بعد خواستم راه بیوفتم که با تاریکی خیابون روبرو شدم
مین سو:وای خدایا کی بره خونه تو این تاریکی کوچه ها پر دزده این موقع شب خدا از اون پسره اجغال نگزره نزاشت برم خونه تا دیر وقت منو نگه داشته شرکت تازشم میگه چرا نمیری خونه نکنه میخوای اینجا بخوابی
مین سو نترس تو میتونی
خلاصه با خودم حرف میزدم و به خودم دل داری میدادم و راه افتادم کم کم و آروم آروم راه میرفتم همه خیابونا خالی بودن داشتم راه میرفتم که یه دفعه اون پسر خل چل جولوم باماشینش با سرعت زاهر شد
مین سو:رییس شما چرا برگشتید چیزی فراموش کردید
چانیول:نه داشتم راحت میرفتم خونه اما این ازاب وجدان بی موقع مجبورم کرد برگردم دنبال تو
واقعا تعجب کردم از این حرفش مگه ازاب وجدان هم سرش میشه
چانیول:چته چرا اینجوری با تعجب نگاه میکنی ..لوس نشو بیا سوارشو میرسونمت تا این ازاب وجدان لعنتی ولم کنه
مین سو :خیلی ازتون ممنونم رییس...
ادامه دارد..
ازاب وجدان چانیول نجات مین سو داد البته امید وارم باز دعواشون نشه😂
ببخشیدبچه ها من امتحانام شروع شده زیاد وقت ندارم باید درس بخونم هروقت تونستم مینویسم
امیدوارم دوست داشته باشید
نظر بدید حتما
کامنتو فراموش نکنید
ممنونم کیوتیام😊
۵.۹k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.