tough love part14 🗝️🪦⛓️🫦
tough love part14 🗝️🪦⛓️🫦
از زبان ات
➕: میویس همین الان برو تا قبل از اینکه کنترلمو از دست بدم خواهش میکنم خودت با اراده ی خودت برو
میویس: دست خالی هیجا نمیرم اگه بخوام برم هم تو رو با خودم می برم تا برت گردونم پیش همون غول بیابونی که ازش متنفری
➕: میویس تو هم؟ بسه دیگه خستم کردین چرا دست از سرم برنمیدارین همش جونگ کوک جونگ کوک جونگ کوک
بسه دیگه اون دیگه برای من مرده چرا هربار با گفتن اسمش آرامش منو بهم می زنین؟ ولم کنین دیگه هرچی بین من و اون بوده دیگه تموم شده اه
دست تهیونگو گرفتم و رفتیم تو اتاقم درو به هم کبوندم و بهش تکیه دادم
➕: منو ببخش تهیونگ متأسفم... می دونی اونا... اونا به نوعی انگار جونگ کوک پرستن چششون فقط اونو گرفته انگار اون خداست و اونا هم بندگانش هستن
تهیونگ: پس چرا خودشون باهاش ازدواج نمی کنن مگه نگفتی چششون فقط جونگ کوک رو گرفته و فقط اونو به عنوان مرد قبول دارن پس چرا خودشون باهاش ازدواج نکردن
➕: چی؟ اونا... بیخود کردن (غیرتی شده حتی از کوکیم تعصبی تره اما به رو خودش نمیاره غرور داره هنوز عاشقشه اما این عشقشو یه نفرت تمام می دونه)
تهیونگ: چیشد خانوم خانوما میبینم که هنوز راهی برای برگشتن پیشش داری
➕: چی داری برای خودت میگی تهیونگ؟ من فقط...
هیچی بابا بیخیال فراموشش کن اصن چی گفتن منم نادیدشون میگیرم
یدفه دیدم تهیونگ دستاشو دو طرف صورتم گزاشت و قاب کرد نفسای گرمش با پوستم برخورد می کرد
تهیونگ: ات من از صمیم قلب عاشقتم و هرگز نمی زارم کسی تو رو ازم بگیره به هیچ بهونه ای
حتی نمی خوام خود خدا هم تورو ازم بگیره دست خودم نیست عاشقت شدم نمی خوام حتی ماه تو آسامون نگاهش کنه
حرفاش رمانتیک بود اما نمی دونست که خودشم ماه بود اما قبلا یه ماه درخشان تری برام وجود داشت که شبای تاریکمو روشن می کرد
اما اون ماه دیگه درخششی برام نداره نورش همه جارو روشن میکنه اما برای من قبلاً عشق جلو چشامو کور کرده بود اما انگار اینبار واقعاً چشمام کور شدن که نمی تونم ماه خودمو ببینم
شده ماه کاملی که فقط تو آسمون کامله اما دیگه شبامو کامل و پر نور نمیکنه
تهیونگ رفت اما قول داد فردا اول وقت کنارمه قولایی که قبلاً از یکی دیگه گرفته بودم همشون قولای بی خودین
داشتم ناخونامو لاک میزدم و درستشون می کردم که در اتاقم باز شد از تو آینه روخش برام نمایان شد جسیکا بود
➕:این اتاق چیزی به اسم در داره می تونستی اعلام حضور کنی نه؟
میویس: ات دیگه اینبار دارم التماست می کنم که برگردی پیش جونگ کوک اون دیوونست یه بیمار سنجیری که فقط دیوونه ی توعه
ازت التماس می کنم همش میاد از من مشاوره میگیره دیگه مخ منم خورده دیوونم کرده (نیشخندی روی لبام نشست)
شرط: ۱۰۰ لایک ۱۰۰ کام
از زبان ات
➕: میویس همین الان برو تا قبل از اینکه کنترلمو از دست بدم خواهش میکنم خودت با اراده ی خودت برو
میویس: دست خالی هیجا نمیرم اگه بخوام برم هم تو رو با خودم می برم تا برت گردونم پیش همون غول بیابونی که ازش متنفری
➕: میویس تو هم؟ بسه دیگه خستم کردین چرا دست از سرم برنمیدارین همش جونگ کوک جونگ کوک جونگ کوک
بسه دیگه اون دیگه برای من مرده چرا هربار با گفتن اسمش آرامش منو بهم می زنین؟ ولم کنین دیگه هرچی بین من و اون بوده دیگه تموم شده اه
دست تهیونگو گرفتم و رفتیم تو اتاقم درو به هم کبوندم و بهش تکیه دادم
➕: منو ببخش تهیونگ متأسفم... می دونی اونا... اونا به نوعی انگار جونگ کوک پرستن چششون فقط اونو گرفته انگار اون خداست و اونا هم بندگانش هستن
تهیونگ: پس چرا خودشون باهاش ازدواج نمی کنن مگه نگفتی چششون فقط جونگ کوک رو گرفته و فقط اونو به عنوان مرد قبول دارن پس چرا خودشون باهاش ازدواج نکردن
➕: چی؟ اونا... بیخود کردن (غیرتی شده حتی از کوکیم تعصبی تره اما به رو خودش نمیاره غرور داره هنوز عاشقشه اما این عشقشو یه نفرت تمام می دونه)
تهیونگ: چیشد خانوم خانوما میبینم که هنوز راهی برای برگشتن پیشش داری
➕: چی داری برای خودت میگی تهیونگ؟ من فقط...
هیچی بابا بیخیال فراموشش کن اصن چی گفتن منم نادیدشون میگیرم
یدفه دیدم تهیونگ دستاشو دو طرف صورتم گزاشت و قاب کرد نفسای گرمش با پوستم برخورد می کرد
تهیونگ: ات من از صمیم قلب عاشقتم و هرگز نمی زارم کسی تو رو ازم بگیره به هیچ بهونه ای
حتی نمی خوام خود خدا هم تورو ازم بگیره دست خودم نیست عاشقت شدم نمی خوام حتی ماه تو آسامون نگاهش کنه
حرفاش رمانتیک بود اما نمی دونست که خودشم ماه بود اما قبلا یه ماه درخشان تری برام وجود داشت که شبای تاریکمو روشن می کرد
اما اون ماه دیگه درخششی برام نداره نورش همه جارو روشن میکنه اما برای من قبلاً عشق جلو چشامو کور کرده بود اما انگار اینبار واقعاً چشمام کور شدن که نمی تونم ماه خودمو ببینم
شده ماه کاملی که فقط تو آسمون کامله اما دیگه شبامو کامل و پر نور نمیکنه
تهیونگ رفت اما قول داد فردا اول وقت کنارمه قولایی که قبلاً از یکی دیگه گرفته بودم همشون قولای بی خودین
داشتم ناخونامو لاک میزدم و درستشون می کردم که در اتاقم باز شد از تو آینه روخش برام نمایان شد جسیکا بود
➕:این اتاق چیزی به اسم در داره می تونستی اعلام حضور کنی نه؟
میویس: ات دیگه اینبار دارم التماست می کنم که برگردی پیش جونگ کوک اون دیوونست یه بیمار سنجیری که فقط دیوونه ی توعه
ازت التماس می کنم همش میاد از من مشاوره میگیره دیگه مخ منم خورده دیوونم کرده (نیشخندی روی لبام نشست)
شرط: ۱۰۰ لایک ۱۰۰ کام
۴۲.۷k
۱۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۷۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.