پارت 18
پارت 18
قر بدم 😂گفتم اوممم چیزه تو چه حسی به من داری؟ برگشت و گفت ببین تو رابطه محم ترین چیز اعتماده اره من دوست دارم و منکرش هم نمیشم اما بهت اعتماد ندارم حق بده بهم باشه به زمان احتیاج دارم آرمان ذوق زده گفتم باشه باشه اشکالی نداره من تا اخره عمرمم منتظرت میمونم هرکاریم میکنم که دوباره بهم اعتماد کنی خندید و گفت خسته میشی اذیت میشی سریع گفتم نه نه نمیشم دوباره خندید و گفت باشه حالا ببینیم و تعریف کنیم...
یاسی بعد از یکم دور زدن منو رسوند دره خونه و به ردش کردم بره میخواست بیاد تو پسره دیونه 😂رفتم تو اتاقم و لباسامو عوض کردم و بعده یه دوشه مفصل اومدم که یکم استراحت کنم یهو دیدم یه چی از پنجره افتاد تو اتاقم رفتم دیدم یه کاغذ پیچیده شده دوره یه سنگ کاغذو بازکردم نوشته بود (گله یاسم امشب برات یه سوپرایز دارم ساعت 8به بعد امده باش میام دنبالت 😍❤💋💋💋) پسره روانی تو مگه گوشی نداری که اینجوری نامه میندازی تو خونه مردم 😂اما از حق نگذریم خیلی خوشم اومد باحال بود... اماده شدم و به ساعت نگاه کردم که گوشم زنگ خورد الو بیا پایین بانو بعد قطع کرد 😂به خدا روانیه... رفتم پایین و بعده سوار شدنم حرکت کرد خب خانوم خوشگله امشب قراره بریم یه جای توپ حاضری؟ اره چجورم 😂اهنگو پلی کرد(بالای بالا امشب رو ابرا از سامی بیگی) همینجوری خودشم باهاش میخوند و ادا در میاورد 🤣از خنده دره حاله غش کردن بودم که چراغ قرمز شد اما این دست بردار نبود نکن پسر ابرومون رفت همه دارن نگامو میکن زشته یهو ماشینه بغلی گفت حالتو خریدارم 🤣گفت داداش قراره دوماد بشم الهی دوماد بشی و جفتشون شروع کردن به خندیدن خلاصه شرفم رفت شالو کشیدم رو سرم تا وقتی چراغ سبز شد و حرکت کرد والا من ابرمو دوست دارم 😂رسیدیم به جای شبیه زیر زمین بود اما وقتی واردش شدیم دهنم باز موند... یه فضای نیمه تاریک داشت که فقط سره هر میز یه چاغ بود که ببینن دارن چی کوفت میکنن میز ها هم خیلی باهم فاصله داشتن دنباله ارمان مستقیم رفتیم به دنج ترین قسمته رستوران و نشستیم صندلی هاش شبیه مبل گرد بودن که دوره می چیده شده بود اول من نشستم بعدم خودش نشست یه موزیکه خیلی ملایم در حاله پخش بود و اروم دمه گوشم گفت خوشت اومد خانومم از حق نگذریم خیلی دنج و باحال بود مثله خودش اروم گفتم اره جای قشنگیه گفت اما ن به اندازه تو از خجالت سرمو انداختم پایین که خندید یه اقای اومد سفارشمون رو گرفت و رفت ارمان گفت بلند شو بلند شدم یهو کمرمو گرفت و منو نشوند رو پاش خ چیکار میکنی زشته ولم کن هر چقدر دستو پا زدم ولم نکرد و گفت عه بشین خب مگه جات بده گفتم نه اما زشته گفت اصلا هم زشت نیست اون طرفو ببین نگاه کردم دید
قر بدم 😂گفتم اوممم چیزه تو چه حسی به من داری؟ برگشت و گفت ببین تو رابطه محم ترین چیز اعتماده اره من دوست دارم و منکرش هم نمیشم اما بهت اعتماد ندارم حق بده بهم باشه به زمان احتیاج دارم آرمان ذوق زده گفتم باشه باشه اشکالی نداره من تا اخره عمرمم منتظرت میمونم هرکاریم میکنم که دوباره بهم اعتماد کنی خندید و گفت خسته میشی اذیت میشی سریع گفتم نه نه نمیشم دوباره خندید و گفت باشه حالا ببینیم و تعریف کنیم...
یاسی بعد از یکم دور زدن منو رسوند دره خونه و به ردش کردم بره میخواست بیاد تو پسره دیونه 😂رفتم تو اتاقم و لباسامو عوض کردم و بعده یه دوشه مفصل اومدم که یکم استراحت کنم یهو دیدم یه چی از پنجره افتاد تو اتاقم رفتم دیدم یه کاغذ پیچیده شده دوره یه سنگ کاغذو بازکردم نوشته بود (گله یاسم امشب برات یه سوپرایز دارم ساعت 8به بعد امده باش میام دنبالت 😍❤💋💋💋) پسره روانی تو مگه گوشی نداری که اینجوری نامه میندازی تو خونه مردم 😂اما از حق نگذریم خیلی خوشم اومد باحال بود... اماده شدم و به ساعت نگاه کردم که گوشم زنگ خورد الو بیا پایین بانو بعد قطع کرد 😂به خدا روانیه... رفتم پایین و بعده سوار شدنم حرکت کرد خب خانوم خوشگله امشب قراره بریم یه جای توپ حاضری؟ اره چجورم 😂اهنگو پلی کرد(بالای بالا امشب رو ابرا از سامی بیگی) همینجوری خودشم باهاش میخوند و ادا در میاورد 🤣از خنده دره حاله غش کردن بودم که چراغ قرمز شد اما این دست بردار نبود نکن پسر ابرومون رفت همه دارن نگامو میکن زشته یهو ماشینه بغلی گفت حالتو خریدارم 🤣گفت داداش قراره دوماد بشم الهی دوماد بشی و جفتشون شروع کردن به خندیدن خلاصه شرفم رفت شالو کشیدم رو سرم تا وقتی چراغ سبز شد و حرکت کرد والا من ابرمو دوست دارم 😂رسیدیم به جای شبیه زیر زمین بود اما وقتی واردش شدیم دهنم باز موند... یه فضای نیمه تاریک داشت که فقط سره هر میز یه چاغ بود که ببینن دارن چی کوفت میکنن میز ها هم خیلی باهم فاصله داشتن دنباله ارمان مستقیم رفتیم به دنج ترین قسمته رستوران و نشستیم صندلی هاش شبیه مبل گرد بودن که دوره می چیده شده بود اول من نشستم بعدم خودش نشست یه موزیکه خیلی ملایم در حاله پخش بود و اروم دمه گوشم گفت خوشت اومد خانومم از حق نگذریم خیلی دنج و باحال بود مثله خودش اروم گفتم اره جای قشنگیه گفت اما ن به اندازه تو از خجالت سرمو انداختم پایین که خندید یه اقای اومد سفارشمون رو گرفت و رفت ارمان گفت بلند شو بلند شدم یهو کمرمو گرفت و منو نشوند رو پاش خ چیکار میکنی زشته ولم کن هر چقدر دستو پا زدم ولم نکرد و گفت عه بشین خب مگه جات بده گفتم نه اما زشته گفت اصلا هم زشت نیست اون طرفو ببین نگاه کردم دید
۱۷.۷k
۲۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.