چندشاتی جونگکوک طولانی
چندشاتی جونگکوک طولانی
part 9
جونگکوک نفس عمیقی کشید و به طبقه بالا، سمت اتاق ات رفت...
در زد و وارد شد..
+بیا تو...
-هف.. سلام ..
+سلام..
ات روی تخت دراز کشیده بود..
جونگکوک لبه ی تخت نشست..
-ات..
+بله؟
-آروم باش.. ما باید هر طور شده به حرف اینا گوش بدیم..
+درسته..
-خب پس.. بیا باهاشون بحث نکنیم، تا این جریان زود تموم بشه..
+هف.. نمیدونم...
- فردا باید..
+میدونم.. بسته نگو
جونگکوک چیزی نگفت...
از اتاق رفت بیرون...
مهمونی بعد از ۲ ساعت تمومشد..
پرش زمانی فردا شب خونه ی جونگکوک...
ات ویو
امروز قرار بود برم حموم..
بعد یه آرایش کوتاه کردم.. یه لباس پوشیدم...
جونگکوک اومد دنبالم..
قرار بود رابطه رو شروع کنیم.. واقعا نمیدونم چرا ما...
وارد خونه جونگکوک شدم.. خیلی زیبا بود...
جونگکوک کل خونه رو نشون من داد...
-ات.. میدونم آمادگی نداری...
part 9
جونگکوک نفس عمیقی کشید و به طبقه بالا، سمت اتاق ات رفت...
در زد و وارد شد..
+بیا تو...
-هف.. سلام ..
+سلام..
ات روی تخت دراز کشیده بود..
جونگکوک لبه ی تخت نشست..
-ات..
+بله؟
-آروم باش.. ما باید هر طور شده به حرف اینا گوش بدیم..
+درسته..
-خب پس.. بیا باهاشون بحث نکنیم، تا این جریان زود تموم بشه..
+هف.. نمیدونم...
- فردا باید..
+میدونم.. بسته نگو
جونگکوک چیزی نگفت...
از اتاق رفت بیرون...
مهمونی بعد از ۲ ساعت تمومشد..
پرش زمانی فردا شب خونه ی جونگکوک...
ات ویو
امروز قرار بود برم حموم..
بعد یه آرایش کوتاه کردم.. یه لباس پوشیدم...
جونگکوک اومد دنبالم..
قرار بود رابطه رو شروع کنیم.. واقعا نمیدونم چرا ما...
وارد خونه جونگکوک شدم.. خیلی زیبا بود...
جونگکوک کل خونه رو نشون من داد...
-ات.. میدونم آمادگی نداری...
- ۲۸.۵k
- ۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط