fake kook
fake kook
part*⁸⁶
چند دقیقه بعد
کوک: الو
تهیونگ: جونگکوک
کوک: چته
تهیونگ:بورا خونه نیست
کوک: زنگ بزن بهش
تهیونگ: جواب نمیده
کوک: من الان کار مهم دارم خودت یه کاری بکن
تهیونگ:برات مهم نیست
کوک: مهمه ولی تو شروعش کردی
سریع قطع کردم
شب
رفتم خونه
کوک: مامان من اومدم
م: بیا برو بالا یکم باهاش حرف بزن از وقتی که اومده فقط داره گریه میکنه
کوک: کی؟
م: بورا
کوک: بورا اینجاست
م: مگه نمیدونی چی شده
کوک: میدونم چیشده تهیونگ نیومده
م: اومد هرچی در زد بورا درو باز نکرد
کوک: بورا الان بالاست
م: اره برو پیشش
کوک: یونا کجاست
م: خوابه
رفتم تو اتاق بورا
تق تق تق
بورا: تنهام بزار
رفتم داخل
کوک: منم
بورا: چی میخوای
کوک: یکم اروم باش
بورا: جونگکوکا
کوک: جانم
بورا: خوب کردم رفتم پیش ا.ت
کوک: ا.ت خیلی ناراحت کردی رفتم پیشش فقط داشت گریه میکرد بد کردی رفتی پیشش باید میومدی پیش خودن
بورا: دلت برای ا.ت میسوزه من برات مهم نیستم دوس دخترت مهمه
کوک: بورا گوش بده ا.ت خودشم روحش خبر نداشت
بورا: یعنی ا.ت نمیدونسته که تهیونگ میخوادش
کوک: میدونسته
بورا: پس چی
کوک: بهت میگم حالا بخاطر خودت میگم ولی قول بده ناراحت نشی
بورا: بگو
کوک: یه شب قبل از اینکه تو بیای تهیونگ به ا.ت گفت
بورا: چقدر بی شعوره این پسره حتما روبرو تو
کوک: اومد ازمن اجازه گرفت
بورا: بعد توهم اجازش دادی
کوک: اره ولی ا.ت خودش قبول نکرد
بورا: نکرد؟
کوک: نه
بورا: چون تو اونجا بودی
کوک: نه من اونجا نبودم من خونه بودم
بورا: جونگکوک من فقط یه چیزی میخوام
کوک: هرچی میخوای بگو
بورا: میخوام از تهیونگ جدا شم
کوک: من نمیزارم
بورا: تو میترسی از من جدا شد بره با ا.ت
کوک: نه بخاطر خودت و یونا میگم
م: بورا تهیونگ اومده
بورا: خب بیاد به من چه درو باز نکنیا
کوک: مامان درو باز کن بزار تا بیاد
بورا: نهههههه
کوک: باز کن خودم الان میرم بازش میکنم
بورا: نه
کوک: میاد باهات حرف میزنه ولی حرف جدایی پیشش نمیزنی
بورا: نرو
رفتم بیرون درو باز کردم
#کوک
#فیک
#سناریو
part*⁸⁶
چند دقیقه بعد
کوک: الو
تهیونگ: جونگکوک
کوک: چته
تهیونگ:بورا خونه نیست
کوک: زنگ بزن بهش
تهیونگ: جواب نمیده
کوک: من الان کار مهم دارم خودت یه کاری بکن
تهیونگ:برات مهم نیست
کوک: مهمه ولی تو شروعش کردی
سریع قطع کردم
شب
رفتم خونه
کوک: مامان من اومدم
م: بیا برو بالا یکم باهاش حرف بزن از وقتی که اومده فقط داره گریه میکنه
کوک: کی؟
م: بورا
کوک: بورا اینجاست
م: مگه نمیدونی چی شده
کوک: میدونم چیشده تهیونگ نیومده
م: اومد هرچی در زد بورا درو باز نکرد
کوک: بورا الان بالاست
م: اره برو پیشش
کوک: یونا کجاست
م: خوابه
رفتم تو اتاق بورا
تق تق تق
بورا: تنهام بزار
رفتم داخل
کوک: منم
بورا: چی میخوای
کوک: یکم اروم باش
بورا: جونگکوکا
کوک: جانم
بورا: خوب کردم رفتم پیش ا.ت
کوک: ا.ت خیلی ناراحت کردی رفتم پیشش فقط داشت گریه میکرد بد کردی رفتی پیشش باید میومدی پیش خودن
بورا: دلت برای ا.ت میسوزه من برات مهم نیستم دوس دخترت مهمه
کوک: بورا گوش بده ا.ت خودشم روحش خبر نداشت
بورا: یعنی ا.ت نمیدونسته که تهیونگ میخوادش
کوک: میدونسته
بورا: پس چی
کوک: بهت میگم حالا بخاطر خودت میگم ولی قول بده ناراحت نشی
بورا: بگو
کوک: یه شب قبل از اینکه تو بیای تهیونگ به ا.ت گفت
بورا: چقدر بی شعوره این پسره حتما روبرو تو
کوک: اومد ازمن اجازه گرفت
بورا: بعد توهم اجازش دادی
کوک: اره ولی ا.ت خودش قبول نکرد
بورا: نکرد؟
کوک: نه
بورا: چون تو اونجا بودی
کوک: نه من اونجا نبودم من خونه بودم
بورا: جونگکوک من فقط یه چیزی میخوام
کوک: هرچی میخوای بگو
بورا: میخوام از تهیونگ جدا شم
کوک: من نمیزارم
بورا: تو میترسی از من جدا شد بره با ا.ت
کوک: نه بخاطر خودت و یونا میگم
م: بورا تهیونگ اومده
بورا: خب بیاد به من چه درو باز نکنیا
کوک: مامان درو باز کن بزار تا بیاد
بورا: نهههههه
کوک: باز کن خودم الان میرم بازش میکنم
بورا: نه
کوک: میاد باهات حرف میزنه ولی حرف جدایی پیشش نمیزنی
بورا: نرو
رفتم بیرون درو باز کردم
#کوک
#فیک
#سناریو
۱۷.۱k
۲۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.