وقتیرئیستتبدیلبددیتمیشه

وقتی_رئیست_تبدیل_ب_ددیت_میشه
part_22

در باز شد تهیونگ اومد داخل
تهیونگ: اینجا چه خبره
* پسرم...
تهیونگ: به من نگو پسرم من پسر تو نیستم
ویو ات
دیدم اومد جلوم دست اون مرد رو گرفت
تهیونگ: به چه حقی دست روی زن من بلند کردی
_ من
تهیونگ: گمشو برو بیرون
* پسرم بزار من بهت توضیح بدم
تهیونگ: مگه حرفی هم هست
ویو ات
دیدم رفت سمت درو باز کرد رو به مادرش گفت
تهیونگ: از همین دری که اومدی برو بیرون
* تو خوب به حرفام فکر کن انگشت اشاره رو به سمت ات گرفت
تهیونگ: به همین خيال باش
ویو ات
وقتی که رفت بیرون تهیونگ درو بست اومد سمتم
تهیونگ: ات بگو که چی بهت گفت
...
تهیونگ: ات جواب بده(داد)
ویو تهیونگ
دیدم روی زمین نشست و گريه می کرد
تهیونگ: ات...
جونگکوک: تهیونگ کوتاه بیا تو که میدونی مادرت چی میخواد
تهیونگ: حق نداره برای من تصمیم بگیره
من به ات قول دادم نمیزارم کسی بهش آسیب بزنه
ات: تهیونگ لطفا به حرفام گوش کن برو
تهیونگ: ات..
ات: لطفا گوش کن هر خاطره ای که با من داری فراموش کن
تهیونگ: نمیتونم
ات: جونگکوک تو هم برو
شما می‌تونید دختری پيدا کنيد که لياقت شما رو داره من اون دختر نیستم پس...(گریه)
ویو ات
دیدم تهیونگ رفت سمت آشپزخونه ی چاقو گرفت اومد جلوم نشست چاقو رو روی دستش کشید زخمش خیلی عمیق بود
ات: تهیونگااا
تهیونگ: هیس
دست خونیش رو جلوی من گرفت
تهیونگ: این خونی که داره از دستم میره فقط به خاطر توعه‌ این زخم تا ابد روی دستم می‌مونه من تا آخر عمرم عا،،،شقت هستم حتی اگه بمیرم
ویو ات
چاقو رو جلوم انداخت
تهیونگ: لطفا منتظرم باش
سرمو پایین گذاشتم که با دستش صورتمو بالا آورد و بو//سه ای روی پیشانی من گذاشت
تهیونگ: هیچ وقت از دوست داشتن پشیمون نیستم ...

#تهکوک #ویکوک #بی_تی_اس #رمان #فیک #سناریو #تهیونگ #جونگکوک
دیدگاه ها (۹)

وقتی_رئیست_تبدیل_ب_ددیت_میشه part_23تهیونگ: جونگکوک بریم ویو...

#وقتی_رئیست_تبدیل_ب_ددیت_میشه #part_24تهیونگ: ات...نه...نه چ...

#وقتی_رئیست_تبدیل_ب_ددیت_میشه #part_21ویو ات دیدم شروع کرد ب...

وقتی_رئیست_تبدیل_ب_ددیت_میشه part_20دیدم رفتن دوباره دراز کش...

ادامه پارت ۷

چندپارتی☆درخواستی>>>p.1《فلش بک به ۲۷ دسامبر پنجشنبه شب》_جونگ...

black flower(p,296)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط