جیمین فیک زندگی پارت ۲۵#
جیمین فیک زندگی پارت ۲۵#
نامجون : من بهش خون میدم
دکتر : باید ببینیم خون شما میخوره یا نه .
بعد از بررسی متوجه شدم موردی نداره . سریع ازم خون کرفتن و به ات تزریق کرد
نامجون : دکتر الان ات حالش خوب میشه
دکتر : بله خطر از بیخ گوش ایشون رد شد . فقط چند تا شکستگی بود که اسیب جدی نیست و خوب میشه فقط باید خیلی استراحت کنه و غذا های اهن دار بخورن.
نامجون : مرسی دکتر از لطفتون فقط کی بهوش میان .
دکتر : الان به هوش میاد . میتونید برید داخل
رفتم داخل . میخواستم به جیمین زنگ بزنم اما شمارش رو نداشتم . چطور نمیدونه که ات تصادف کره . گوشی ات رو گرفتم تا بهش زنگ بزنم که متوجه ات شدم که تکون میخوره .
نامجون : ات ... ات ... دخترم حالت خوبه من رو میبینی صدا رو میشنوی
نامجون : ات ... ات بیدار شدی
ات : نا نام نامجون من کجام
نامجون : تو بیمارستان . تصادف کرده بودی ولی الان بهتر شدی
ات : چرا زندم . چرا نزاشتی بمیرم
نامجون : ات این حرف رو نزن . بزار به جیمین زنگ بزنم شاید ...
ات : نه نه نه به جیمین زنگ نزن
نامجون : چرا ؟ چه اتفاقی افتاده ؟
ات : ازش جدا شدم
نامجون : چی چرا
ات : براش فقط یه هوس بودم ( یه نفس عمیق) کاشکی میمردم و این روز رو نمیدیدم .
نامجون : ات تو نباید این حرف رو برنی
ات همه چی رو برای نامجون تعریف کرد ...
.
.
.
میدونم خوب نشد اما امید وارم خوشتون بیاد و حمایت کنید.
نامجون : من بهش خون میدم
دکتر : باید ببینیم خون شما میخوره یا نه .
بعد از بررسی متوجه شدم موردی نداره . سریع ازم خون کرفتن و به ات تزریق کرد
نامجون : دکتر الان ات حالش خوب میشه
دکتر : بله خطر از بیخ گوش ایشون رد شد . فقط چند تا شکستگی بود که اسیب جدی نیست و خوب میشه فقط باید خیلی استراحت کنه و غذا های اهن دار بخورن.
نامجون : مرسی دکتر از لطفتون فقط کی بهوش میان .
دکتر : الان به هوش میاد . میتونید برید داخل
رفتم داخل . میخواستم به جیمین زنگ بزنم اما شمارش رو نداشتم . چطور نمیدونه که ات تصادف کره . گوشی ات رو گرفتم تا بهش زنگ بزنم که متوجه ات شدم که تکون میخوره .
نامجون : ات ... ات ... دخترم حالت خوبه من رو میبینی صدا رو میشنوی
نامجون : ات ... ات بیدار شدی
ات : نا نام نامجون من کجام
نامجون : تو بیمارستان . تصادف کرده بودی ولی الان بهتر شدی
ات : چرا زندم . چرا نزاشتی بمیرم
نامجون : ات این حرف رو نزن . بزار به جیمین زنگ بزنم شاید ...
ات : نه نه نه به جیمین زنگ نزن
نامجون : چرا ؟ چه اتفاقی افتاده ؟
ات : ازش جدا شدم
نامجون : چی چرا
ات : براش فقط یه هوس بودم ( یه نفس عمیق) کاشکی میمردم و این روز رو نمیدیدم .
نامجون : ات تو نباید این حرف رو برنی
ات همه چی رو برای نامجون تعریف کرد ...
.
.
.
میدونم خوب نشد اما امید وارم خوشتون بیاد و حمایت کنید.
- ۱۱.۲k
- ۲۲ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط