پارت
پارت۱4
فصل دوم
جین ائه بیمارستان پیش صونا بود اون روز خیلی خودشو خوشگل کرده بود چون تولدش بود و اومده بود تا با صونا جشن بگیره
داشت با صونایی که اروم خواب بود حرف میزد که گوشیش زنگ خورد
جین ائه:زود بگو کار دارم
کیوجون:خانم حال مادرتون بد شده اوردنش بیمارستان(جین ائه کیوجون و گذاشته تا از دور خانواده اش و زیر نظر داشته باشه)
جین ائه:کدوم بیمارستان
کیوجون:همین بیمارستانی که خانم صونا هستن
جین ائه:باشه
جین ائه از اتاق صونا بیرون رفت همینکه به راه رو رسید جونگکوک رو در یکی از اتاق ها دید میترسید جلو بره نمیخواست دوباره اسیب ببینه ولی الان جون مادرش درخطر بود نمیدونست چیکار کنه اروم اروم عقب عقب میرفت که خورد به یه آقایی
جین ائه:ببخشید
باک هیون:سلام کوچولو
جین ائه:چ..چی تو
که ری سونگ جین ائه رو بیهوش کرد
اونا جین ائه رو به یه خونه بزرگ بردن و توی زیر زمین مخفی کردن تا نشون ارباب اصلشون بدن
بابت این هدیه میتونستن تشویق بشن
جین ائه با حالت گیجی بلند شد و به اطرافش نگاه میکرد که باک هیون و بقیه اومدن تو زیرزمین
جین ائه:شماها از من چی میخواین چیکارم دارین
ری سونگ:ما نه ولی رئیسمون حسابی دلش برات تنگ شده بود
جین ائه:همتون یه مشت عوضی هستین همتون
باک هیون:دختره زبون نفهم
رفت و موهای جین ائه رو کشید و همینطور با صندلی پرتش میکرد به یه طرف که صدایی آشنا بگوش اومد
.....:بسه دیگه برید بیرون
باک هیون:بله قربان
رفتن بیرون
جین ائه با سرگیجه ای که داشت سعی میکرد تمرکز کنه یکم که بیشتر دقت کرد فهمید کسی که جلوش ایستاده سبب همه دردها و بدبختی هاش شده
جین ائه:چطور پیدام کردی
تهیونگ:کار خاصی هم نیاز نبود خانم رئیس
جین ائه:ولم کن برم خواهش میکنم
تهیونگ:ولت کنم تازه میخوایم خوش بگذرونیم
جین ائه:مادر دوستم منتظرمه باید برگردم
تهیونگ:نگران نباش بهش گفتیم یه سفر فوری برات پیش اومده نگران نمیشه
جین ائه:چی از جونم میخوای
تهیونگ :فقط میخوام عذاب کشیدنت و ببینم برام مهم نیست چطوری فقط میخوام عذاب بکشی
جین ائه:اخه مگه چیکارت کردم(داد)
تهیونگ :بخاطر توعه لعنتیه که خواهرم الان توی کماست
...............
فصل دوم
جین ائه بیمارستان پیش صونا بود اون روز خیلی خودشو خوشگل کرده بود چون تولدش بود و اومده بود تا با صونا جشن بگیره
داشت با صونایی که اروم خواب بود حرف میزد که گوشیش زنگ خورد
جین ائه:زود بگو کار دارم
کیوجون:خانم حال مادرتون بد شده اوردنش بیمارستان(جین ائه کیوجون و گذاشته تا از دور خانواده اش و زیر نظر داشته باشه)
جین ائه:کدوم بیمارستان
کیوجون:همین بیمارستانی که خانم صونا هستن
جین ائه:باشه
جین ائه از اتاق صونا بیرون رفت همینکه به راه رو رسید جونگکوک رو در یکی از اتاق ها دید میترسید جلو بره نمیخواست دوباره اسیب ببینه ولی الان جون مادرش درخطر بود نمیدونست چیکار کنه اروم اروم عقب عقب میرفت که خورد به یه آقایی
جین ائه:ببخشید
باک هیون:سلام کوچولو
جین ائه:چ..چی تو
که ری سونگ جین ائه رو بیهوش کرد
اونا جین ائه رو به یه خونه بزرگ بردن و توی زیر زمین مخفی کردن تا نشون ارباب اصلشون بدن
بابت این هدیه میتونستن تشویق بشن
جین ائه با حالت گیجی بلند شد و به اطرافش نگاه میکرد که باک هیون و بقیه اومدن تو زیرزمین
جین ائه:شماها از من چی میخواین چیکارم دارین
ری سونگ:ما نه ولی رئیسمون حسابی دلش برات تنگ شده بود
جین ائه:همتون یه مشت عوضی هستین همتون
باک هیون:دختره زبون نفهم
رفت و موهای جین ائه رو کشید و همینطور با صندلی پرتش میکرد به یه طرف که صدایی آشنا بگوش اومد
.....:بسه دیگه برید بیرون
باک هیون:بله قربان
رفتن بیرون
جین ائه با سرگیجه ای که داشت سعی میکرد تمرکز کنه یکم که بیشتر دقت کرد فهمید کسی که جلوش ایستاده سبب همه دردها و بدبختی هاش شده
جین ائه:چطور پیدام کردی
تهیونگ:کار خاصی هم نیاز نبود خانم رئیس
جین ائه:ولم کن برم خواهش میکنم
تهیونگ:ولت کنم تازه میخوایم خوش بگذرونیم
جین ائه:مادر دوستم منتظرمه باید برگردم
تهیونگ:نگران نباش بهش گفتیم یه سفر فوری برات پیش اومده نگران نمیشه
جین ائه:چی از جونم میخوای
تهیونگ :فقط میخوام عذاب کشیدنت و ببینم برام مهم نیست چطوری فقط میخوام عذاب بکشی
جین ائه:اخه مگه چیکارت کردم(داد)
تهیونگ :بخاطر توعه لعنتیه که خواهرم الان توی کماست
...............
- ۴.۱k
- ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط