پارت
پارت۱۵
فصل دوم
جین ائه:چی من حتی خواهرتو تا حالا ندیدم
تهیونگ:خواهرم با صونا دوست بود اونروز موقع تصادف توی ماشین صونا بود اگر میدونستم خواهرم هم توی اون ماشینه هیچوقت ترتیب این تصادف و نمیدادم
جین ائه:پس یعنی همش زیر سر توبود
تهیونگ:اهوم صونا باید میمرد چون اون از همه چی خبر داشت و این بد بود فعلا هم که بهوشنیومده
جین ائه:چطور همچین کاری کردی تو یه ادم پستی ازت متنفرم منو پیش برادرم بد نام کردی کسی که مثل خواهر بود برام بخاطر اون انتقام کوفتی تو هرروز به مرگ نزدیک تر میشه ازت متنفرم(داد)
تهیونگ:خفه شو
و گذاشت رفت
چندروزی جین ائه رو توی اون زیر زمین نگه داشت بدون آب و غذا بدون هیچی بعد از گذشت ۳روز جین ائه رو به داخل خونه برد
به جین ائه تج*اوز های پی در پی میکرد و هرروز اذیتش میکرد
حتی بهش غذا هم نمیداد چندروزی بود که بخاطر اینکه غذا نخورده بود ضعیف و بی حس شده بود
میخواست هرطوری شده فرار کنه ولی توان فرار و نداشت
جونگکوک رفته بود پیش تهیونگ تا باهم یکم خوش و بش کنن
وقتی تهیونگ رفته بود یه سر بیرون جونگکوک حوصلش سر رفته بود توی راه رو قدم میزد که از یکی از اتاق های صدای گریه میومد در رو که باز کرد با فردی که جلوش دید رفت توی شک
.....................
فصل دوم
جین ائه:چی من حتی خواهرتو تا حالا ندیدم
تهیونگ:خواهرم با صونا دوست بود اونروز موقع تصادف توی ماشین صونا بود اگر میدونستم خواهرم هم توی اون ماشینه هیچوقت ترتیب این تصادف و نمیدادم
جین ائه:پس یعنی همش زیر سر توبود
تهیونگ:اهوم صونا باید میمرد چون اون از همه چی خبر داشت و این بد بود فعلا هم که بهوشنیومده
جین ائه:چطور همچین کاری کردی تو یه ادم پستی ازت متنفرم منو پیش برادرم بد نام کردی کسی که مثل خواهر بود برام بخاطر اون انتقام کوفتی تو هرروز به مرگ نزدیک تر میشه ازت متنفرم(داد)
تهیونگ:خفه شو
و گذاشت رفت
چندروزی جین ائه رو توی اون زیر زمین نگه داشت بدون آب و غذا بدون هیچی بعد از گذشت ۳روز جین ائه رو به داخل خونه برد
به جین ائه تج*اوز های پی در پی میکرد و هرروز اذیتش میکرد
حتی بهش غذا هم نمیداد چندروزی بود که بخاطر اینکه غذا نخورده بود ضعیف و بی حس شده بود
میخواست هرطوری شده فرار کنه ولی توان فرار و نداشت
جونگکوک رفته بود پیش تهیونگ تا باهم یکم خوش و بش کنن
وقتی تهیونگ رفته بود یه سر بیرون جونگکوک حوصلش سر رفته بود توی راه رو قدم میزد که از یکی از اتاق های صدای گریه میومد در رو که باز کرد با فردی که جلوش دید رفت توی شک
.....................
- ۵.۷k
- ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط