کمیک
#کمیک
گروه خوناشام های کیوت و ترسناک پارت 4
که یهو ....
6 تا پسر دیگه هم اومدن تو اتاق دندون های اونا رو که دیدم یه جیغ دیگه ای هم زدم و چشام سیاهی رفت و دیگه نفهمیدم چی شد
از زبون نامجون :
تو سالن عمارت نشسته بودیم و با حالتی راحت داشتیم فیلم میدیدیم که یه صدای جیغ خیلی بلند از طرف اتاق مهمون اومد . با بچه ها سریع بلند شدیم و رفتیم تو اتاق که دیدیم اون دختره به هوش اومده و جیمین هم با تعجب همه جارو نگاه میکنه و موهاش بهم ریخته ست . دختره مارو که نگاه کرد یه جیغ دیگه ای کشید و شدت ترس بی هوش شد که سریع گرفتمش و گذاشتمش رو تخت
کوکی و ته ته داشتن به قیافه ی جیمین میخندیدند . بقیه هم که داشتن از خنده جر میخوردن منم همینطور🤣
از زبون جیمین :
با صدای جیغ از خواب پریدم و دیدم که اون دختره گوشه اتاقه و با ترس بهم نگاه میکنه . بچه ها هم که اومدن تو اتاق اون دختره یه جیغ دیگه زد و از شدت ترس بی هوش شد و داشت میافتاد که نامجون گرفتتش و گذاشتش رو تخت
من هنوز تو شوک بودم
که دیدم کوکی و ته ته بهم میخندن بقیه هم داشتن از خنده جر میخوردن .
با صدای بلند گفتم :
اگه چیزی خنده داره بگو منم بخندم
کوک گفت
جیمین موهات ..... ها ها ها (مثلا خندید🤣)
که جین نتونست جلو خوشو بگیره و شروع کرد به خنده های شیشه پاکنی
یاع یاع یاع و .....
بلند شدم و تو انیه به خودم نگاه کردم واقعا موهام خیلی هپلی بود
همه داشتن بهم میخندیدند
با صدا خیلی بلند گفتم:
تهه تهه . ککووککککککک
یا شات آپ شید یا خودم شات آپ تون میکنم ( بچه جوجوم خیلی عصبانی شد😅)
ته ته و کوک همچنان میخندیدند
جیمین افتاد دنبال شون و هی بهشون فحش میدادم . تا اینکه بالاخره خسته شدن و منم خسته شدم و بی خیالشون شدم .
و رفتم تو اتاقم و درو بستم
پرش زمانی به ساعت 2 بعد از ظهر
از زبان ا/ت :
بیدار که شدم سردرد بدی داشتم .
گردنم هم خیلی درد میکرد ولی برام مهم نبود . اتفاق دیشب که یادم اومد از ترس داشتم میلرزیدم و ترس رفتم جلو در و به اطراف نگاه کردم
هیچکس نبود . بهترین فرصت بود که فرار کنم . از اتاق اومدم بیرون و از پله رفتم پایین تا اومدم در عمارت رو باز کنم
یهو ....
پایان پارت 4 🍉🍡🩷
شرمنده جای حساس قطع کردم🍉🍡🩷
#manager_myung
https://eitaa.com/LOVEMEMOON
https://harfeto.timefriend.net/16943900250525
گروه خوناشام های کیوت و ترسناک پارت 4
که یهو ....
6 تا پسر دیگه هم اومدن تو اتاق دندون های اونا رو که دیدم یه جیغ دیگه ای هم زدم و چشام سیاهی رفت و دیگه نفهمیدم چی شد
از زبون نامجون :
تو سالن عمارت نشسته بودیم و با حالتی راحت داشتیم فیلم میدیدیم که یه صدای جیغ خیلی بلند از طرف اتاق مهمون اومد . با بچه ها سریع بلند شدیم و رفتیم تو اتاق که دیدیم اون دختره به هوش اومده و جیمین هم با تعجب همه جارو نگاه میکنه و موهاش بهم ریخته ست . دختره مارو که نگاه کرد یه جیغ دیگه ای کشید و شدت ترس بی هوش شد که سریع گرفتمش و گذاشتمش رو تخت
کوکی و ته ته داشتن به قیافه ی جیمین میخندیدند . بقیه هم که داشتن از خنده جر میخوردن منم همینطور🤣
از زبون جیمین :
با صدای جیغ از خواب پریدم و دیدم که اون دختره گوشه اتاقه و با ترس بهم نگاه میکنه . بچه ها هم که اومدن تو اتاق اون دختره یه جیغ دیگه زد و از شدت ترس بی هوش شد و داشت میافتاد که نامجون گرفتتش و گذاشتش رو تخت
من هنوز تو شوک بودم
که دیدم کوکی و ته ته بهم میخندن بقیه هم داشتن از خنده جر میخوردن .
با صدای بلند گفتم :
اگه چیزی خنده داره بگو منم بخندم
کوک گفت
جیمین موهات ..... ها ها ها (مثلا خندید🤣)
که جین نتونست جلو خوشو بگیره و شروع کرد به خنده های شیشه پاکنی
یاع یاع یاع و .....
بلند شدم و تو انیه به خودم نگاه کردم واقعا موهام خیلی هپلی بود
همه داشتن بهم میخندیدند
با صدا خیلی بلند گفتم:
تهه تهه . ککووککککککک
یا شات آپ شید یا خودم شات آپ تون میکنم ( بچه جوجوم خیلی عصبانی شد😅)
ته ته و کوک همچنان میخندیدند
جیمین افتاد دنبال شون و هی بهشون فحش میدادم . تا اینکه بالاخره خسته شدن و منم خسته شدم و بی خیالشون شدم .
و رفتم تو اتاقم و درو بستم
پرش زمانی به ساعت 2 بعد از ظهر
از زبان ا/ت :
بیدار که شدم سردرد بدی داشتم .
گردنم هم خیلی درد میکرد ولی برام مهم نبود . اتفاق دیشب که یادم اومد از ترس داشتم میلرزیدم و ترس رفتم جلو در و به اطراف نگاه کردم
هیچکس نبود . بهترین فرصت بود که فرار کنم . از اتاق اومدم بیرون و از پله رفتم پایین تا اومدم در عمارت رو باز کنم
یهو ....
پایان پارت 4 🍉🍡🩷
شرمنده جای حساس قطع کردم🍉🍡🩷
#manager_myung
https://eitaa.com/LOVEMEMOON
https://harfeto.timefriend.net/16943900250525
۳.۴k
۳۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.