کمیک
#کمیک
گروه خوناشام های کیوت و ترسناک پارت 6
که یهو .....
از زبون جیمین :
ساعت تقریبا 4 بود که یهو وارد خونه که شدم دیدم اون دختره یه لباس خیلی کیوت صورتی پوشیدی و نشسته رو مبل و داره فیلم نگاه میکنه . قلبم داشت از جاش در میومد . سرم رو تکون دادم و با خودم گفتم که نه همچین چیزی نیس . رفتم سمتش ....
از زبون ا/ت :
داشتم فیلم میدیدم و نفهمیدم اون 7 تا پسر اومدن . یهو دیدم سایه ی 1 نفر جلومه . سرمو اوردم بالا و دیدم که جیمین بالا سرم وایستاده و ازم پرسید
~سلام ببخشید .... میتونم اسمتون رو بدونم ؟
¥س...سلام . م....من کیم ا/ت هستم
~چه اسم قشنگی دارید . اوه راستی اسم من پارک جیمینه و اینا هم دوستام هستن (و بقیه رو معرفی میکنه و میگه ما بی تی اس هستیم)
¥.....(بچم تو شوکه🤣)
~حالتون خوبه
¥ها؟بله ممنون
~حتما تعجب کردید که ما بی تی اس هستیم درسته؟
¥بله درسته
~شما میتونید با ما راحت باشید
¥باشه ممنون .... من برم اتاق لباسم رو عوض کنم
~باشه بفرمایید
#ذهن ا/ت
وایییییییی الان من تو خونه بی تی اس هستم خیلی هیجان دارم ولی نباید به روی خودم بیارم .... ا/ت تو میتونی ..... خونسرد باش
#پایان ذهن ا/ت
رفتم و از اتاقم یه هودی (عکسشو میزارم ) که روش عکس یه دختر بامزه روش بود با همون جورابم و با یه کفش بنفش رنگ پوشیدم موهام ام هم شونه زدم و رفتم ارایشم رو پاک کردم و برق لب کوچولو رو لبام زدم و رفتم پایین (عکس لباسشو و برق لبشو میزارم ) دیدم میز رو چیدن ولی من رفتم و نشستم کنار جیمین . و مشغول غذا خوردن شدم که یهو کوکی پرسید
÷خانم ا/ت چند سالتونه ؟
¥من 23 سالمه
÷اها .... خب شما دوست پسر دارید؟
¥نه خیر
اومد سوال بعدی رو بپرسه که جیمین گفت
~کوککککک ..... بسه دیگه بزار غذاشو بخوره
÷باشه
غذا رو خوردیم و بعد به جین کمک کردم و سفره رو جمع کردیم
بعد همه نشستن فیلم ترسناک نگاه کنن ولی من خوابم میومد و به بقیه شب به خیر گفتم و رفتم خوابیدم . با خودم فک میکردم :
#ذهن ا/ت
نمیدونم چرا هر وقت جیمین رو میبینم تپش قلبم بالا میره؟
نمیدونم چرا وقتی خواستم فرار کنم پشیمون شدم؟
نکنه عاشقش شدم؟اخه اون یه ایدله و من یه ارمی نه نه نه نمیشه به خودت بیا ا/ت
#پایان ذهن ا/ت
تو همین فکرو خیالا بودم که نفهمیدم چی شد و خوابم برد .
از زبون جیمین :
داشتیم میدیدیم یهو دیدم ا/ت شب خیر گفت و رفت که بخوابه
منم به بچه ها گفتم شما ها نگاه کنید من میرم بخوابم ....
همه اعضا باهم : باشه
رفتم اول به اتاق ا/ت که ببینم خوابه یا نه که یهو اتاقش رو که دیدم از تعجب دهنم وا مونده بود (دوستان من یادم رف تو پارت قبلی بنویسم الان یه فلش بک میکنیم و قظیه رو میفهمیم)
#فلش بک
نویسنده : بعد از اینکه ا/ت منصرف شد که فرار نکنه .... رفت به اتاقش ولی چون از تم دارک خوشش نمیومد رفت تو سایت و کلی چیز میز سفارش داد و در عرض 20 دیقه چیز میزاش رسیدند ..... ا/ت هم اونارو برد به سمت اتاق و تم اتاقش رو کیوت کرد
(عکسش رو براتون گذاشتم)
#پایان فلش بک
از زبون جیمین :
اون کی این اتاقو این شکلی کرد؟
به همه جا دید انداختم و یهو دیدم که عین یه گربه کوچولو کیوت خوابیده (چقد گیر دادم به این کلمه🤣🤣) منم و رفتم و اروم لبشو ب*و*س*ی*د*م . لبش مزه هندونه و عسل میداد . رفتم وکنارش دراز کشیدم . کلا بوی هندونه و عسل میداد و خیلی کیوت بود . از پشت بغلش کردم و خوابیدم .....
پرش زمانی به ساعت 7 صبح
از زبون ا/ت:
از خواب بیدار شدم و خواستم بلند شم که یهو دیدم یه نفر از پشت بغلم کرده اون ..... اون جمین بود . به زور خودمو ازش جدا کردم و رفتم یه حموم 15 مینی کردم و اومدم بیرون یه لباس سرهمی که تا رونام بود که استیناش سفید بود رو با همون جورابم و همون کفش صورتی (عکس جوراب و کفش رو گذاشتم ولی بازم براتون میزارم🥰) رو پوشیدم یه رژ لب خیلی کمرنگ زدم و رفتم طبقه ی پایین .
که یهو.....
پایان پارت 6🍉🍡🩷
شرمنده جای حساس قطع کردم 🍉🍡🩷
#manager_myung
https://eitaa.com/LOVEMEMOON
https://harfeto.timefriend.net/16943900250525
گروه خوناشام های کیوت و ترسناک پارت 6
که یهو .....
از زبون جیمین :
ساعت تقریبا 4 بود که یهو وارد خونه که شدم دیدم اون دختره یه لباس خیلی کیوت صورتی پوشیدی و نشسته رو مبل و داره فیلم نگاه میکنه . قلبم داشت از جاش در میومد . سرم رو تکون دادم و با خودم گفتم که نه همچین چیزی نیس . رفتم سمتش ....
از زبون ا/ت :
داشتم فیلم میدیدم و نفهمیدم اون 7 تا پسر اومدن . یهو دیدم سایه ی 1 نفر جلومه . سرمو اوردم بالا و دیدم که جیمین بالا سرم وایستاده و ازم پرسید
~سلام ببخشید .... میتونم اسمتون رو بدونم ؟
¥س...سلام . م....من کیم ا/ت هستم
~چه اسم قشنگی دارید . اوه راستی اسم من پارک جیمینه و اینا هم دوستام هستن (و بقیه رو معرفی میکنه و میگه ما بی تی اس هستیم)
¥.....(بچم تو شوکه🤣)
~حالتون خوبه
¥ها؟بله ممنون
~حتما تعجب کردید که ما بی تی اس هستیم درسته؟
¥بله درسته
~شما میتونید با ما راحت باشید
¥باشه ممنون .... من برم اتاق لباسم رو عوض کنم
~باشه بفرمایید
#ذهن ا/ت
وایییییییی الان من تو خونه بی تی اس هستم خیلی هیجان دارم ولی نباید به روی خودم بیارم .... ا/ت تو میتونی ..... خونسرد باش
#پایان ذهن ا/ت
رفتم و از اتاقم یه هودی (عکسشو میزارم ) که روش عکس یه دختر بامزه روش بود با همون جورابم و با یه کفش بنفش رنگ پوشیدم موهام ام هم شونه زدم و رفتم ارایشم رو پاک کردم و برق لب کوچولو رو لبام زدم و رفتم پایین (عکس لباسشو و برق لبشو میزارم ) دیدم میز رو چیدن ولی من رفتم و نشستم کنار جیمین . و مشغول غذا خوردن شدم که یهو کوکی پرسید
÷خانم ا/ت چند سالتونه ؟
¥من 23 سالمه
÷اها .... خب شما دوست پسر دارید؟
¥نه خیر
اومد سوال بعدی رو بپرسه که جیمین گفت
~کوککککک ..... بسه دیگه بزار غذاشو بخوره
÷باشه
غذا رو خوردیم و بعد به جین کمک کردم و سفره رو جمع کردیم
بعد همه نشستن فیلم ترسناک نگاه کنن ولی من خوابم میومد و به بقیه شب به خیر گفتم و رفتم خوابیدم . با خودم فک میکردم :
#ذهن ا/ت
نمیدونم چرا هر وقت جیمین رو میبینم تپش قلبم بالا میره؟
نمیدونم چرا وقتی خواستم فرار کنم پشیمون شدم؟
نکنه عاشقش شدم؟اخه اون یه ایدله و من یه ارمی نه نه نه نمیشه به خودت بیا ا/ت
#پایان ذهن ا/ت
تو همین فکرو خیالا بودم که نفهمیدم چی شد و خوابم برد .
از زبون جیمین :
داشتیم میدیدیم یهو دیدم ا/ت شب خیر گفت و رفت که بخوابه
منم به بچه ها گفتم شما ها نگاه کنید من میرم بخوابم ....
همه اعضا باهم : باشه
رفتم اول به اتاق ا/ت که ببینم خوابه یا نه که یهو اتاقش رو که دیدم از تعجب دهنم وا مونده بود (دوستان من یادم رف تو پارت قبلی بنویسم الان یه فلش بک میکنیم و قظیه رو میفهمیم)
#فلش بک
نویسنده : بعد از اینکه ا/ت منصرف شد که فرار نکنه .... رفت به اتاقش ولی چون از تم دارک خوشش نمیومد رفت تو سایت و کلی چیز میز سفارش داد و در عرض 20 دیقه چیز میزاش رسیدند ..... ا/ت هم اونارو برد به سمت اتاق و تم اتاقش رو کیوت کرد
(عکسش رو براتون گذاشتم)
#پایان فلش بک
از زبون جیمین :
اون کی این اتاقو این شکلی کرد؟
به همه جا دید انداختم و یهو دیدم که عین یه گربه کوچولو کیوت خوابیده (چقد گیر دادم به این کلمه🤣🤣) منم و رفتم و اروم لبشو ب*و*س*ی*د*م . لبش مزه هندونه و عسل میداد . رفتم وکنارش دراز کشیدم . کلا بوی هندونه و عسل میداد و خیلی کیوت بود . از پشت بغلش کردم و خوابیدم .....
پرش زمانی به ساعت 7 صبح
از زبون ا/ت:
از خواب بیدار شدم و خواستم بلند شم که یهو دیدم یه نفر از پشت بغلم کرده اون ..... اون جمین بود . به زور خودمو ازش جدا کردم و رفتم یه حموم 15 مینی کردم و اومدم بیرون یه لباس سرهمی که تا رونام بود که استیناش سفید بود رو با همون جورابم و همون کفش صورتی (عکس جوراب و کفش رو گذاشتم ولی بازم براتون میزارم🥰) رو پوشیدم یه رژ لب خیلی کمرنگ زدم و رفتم طبقه ی پایین .
که یهو.....
پایان پارت 6🍉🍡🩷
شرمنده جای حساس قطع کردم 🍉🍡🩷
#manager_myung
https://eitaa.com/LOVEMEMOON
https://harfeto.timefriend.net/16943900250525
۶.۶k
۳۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.