کمیک
#کمیک
گروه خوناشام های کیوت و ترسناک پارت 2
که یهو ....
گوشیم زنگ خورد ،شماره ناشناس بود
ینی کی میتونست باشه
برش داشتم و جواب دادم
(ا/ت : _ . اون شخص : +)
( مکالمه😊)
_الو
+سلام
_سلام ،ببخشید شما؟
+پسر خالتم لی جونگ
_چیییییی
_برای چی بهم زنگ زدی
+برای فردا ساعت 6 میخام ببینمت حتما باید بیای به رستوران معروف سئول
_ولی من قبلا بهت گفتم که باهات کاری ندارم
+اگه نیای خودت میدونی چی میشه
_ ....ب..باشه!
(پایان مکالمه☺️)
گوشیو قطع کردم
#فلش بک به گذشته
ا/ت موقعی که مادر و پدرت رو از دست داد خاله اش بزرگش کرد و پسرخاله ات هم عاشق ا/ت شد ولی ا/ت از اون بدش میومد چون هم اون (پسر خاله ا/ت رو میگم😂)و هم پدرش عضو گروه مافیا بود و پدرش من رو به عنوان عروس خودش میخواست اما تو قبول نکردی چون هم خلافکار بودن و هم ازشون بدت میومد .... بالاخره ا/ت بزرگ شد و به جایگاهی که الان هست رسید دیگه بقیه اش رو خودتون بخونید 😉
#پایان فلش بک
از زبون ا/ت :
وایییییی حالا چیکار کنم 😭
من نمیخوام اونو ببینم .... باید یه کاری کنم
یهو یه فکری به سرم رسید اینکه فرار کنم
به همه ی خدمتکارام و بادیگاردام گفتم که میتونید برید مرخصی .... بعد همه لباسام و وسایلم رو گذاشتم تو ساک یه هودی مشکی با یه شلوار مشکی (عکسشو میزارم) پوشیدم
و گوشیمم سیم کارتشو در اوردم و تمام اطلاعات گوشیم رو ریختم تو رَم
سیم کارت و گوشی مو خراب کردم و یه گوشی دیگه خریدم .... راهی یه خونه ی قدیمی که تو وسطای جنگل بود شدم
میگفتن که این جنگل و این نفرین شده ست و خوناشام توش وجود داره اما من باور نکردم
جنگل خیلی تاریک بود و مه هم دست به دست جنگل داده بود که ترسناک ترش کنه .
نزدیک خونه که چه عرض کنم .... نزدیکه عمارت بودم
که یهو .....
پایان پارت 2 🍉🍡🩷
شرمنده که جای حساس قطع کردم 🍉🍡🩷
#manager_myung
https://eitaa.com/LOVEMEMOON
https://harfeto.timefriend.net/16943900250525
گروه خوناشام های کیوت و ترسناک پارت 2
که یهو ....
گوشیم زنگ خورد ،شماره ناشناس بود
ینی کی میتونست باشه
برش داشتم و جواب دادم
(ا/ت : _ . اون شخص : +)
( مکالمه😊)
_الو
+سلام
_سلام ،ببخشید شما؟
+پسر خالتم لی جونگ
_چیییییی
_برای چی بهم زنگ زدی
+برای فردا ساعت 6 میخام ببینمت حتما باید بیای به رستوران معروف سئول
_ولی من قبلا بهت گفتم که باهات کاری ندارم
+اگه نیای خودت میدونی چی میشه
_ ....ب..باشه!
(پایان مکالمه☺️)
گوشیو قطع کردم
#فلش بک به گذشته
ا/ت موقعی که مادر و پدرت رو از دست داد خاله اش بزرگش کرد و پسرخاله ات هم عاشق ا/ت شد ولی ا/ت از اون بدش میومد چون هم اون (پسر خاله ا/ت رو میگم😂)و هم پدرش عضو گروه مافیا بود و پدرش من رو به عنوان عروس خودش میخواست اما تو قبول نکردی چون هم خلافکار بودن و هم ازشون بدت میومد .... بالاخره ا/ت بزرگ شد و به جایگاهی که الان هست رسید دیگه بقیه اش رو خودتون بخونید 😉
#پایان فلش بک
از زبون ا/ت :
وایییییی حالا چیکار کنم 😭
من نمیخوام اونو ببینم .... باید یه کاری کنم
یهو یه فکری به سرم رسید اینکه فرار کنم
به همه ی خدمتکارام و بادیگاردام گفتم که میتونید برید مرخصی .... بعد همه لباسام و وسایلم رو گذاشتم تو ساک یه هودی مشکی با یه شلوار مشکی (عکسشو میزارم) پوشیدم
و گوشیمم سیم کارتشو در اوردم و تمام اطلاعات گوشیم رو ریختم تو رَم
سیم کارت و گوشی مو خراب کردم و یه گوشی دیگه خریدم .... راهی یه خونه ی قدیمی که تو وسطای جنگل بود شدم
میگفتن که این جنگل و این نفرین شده ست و خوناشام توش وجود داره اما من باور نکردم
جنگل خیلی تاریک بود و مه هم دست به دست جنگل داده بود که ترسناک ترش کنه .
نزدیک خونه که چه عرض کنم .... نزدیکه عمارت بودم
که یهو .....
پایان پارت 2 🍉🍡🩷
شرمنده که جای حساس قطع کردم 🍉🍡🩷
#manager_myung
https://eitaa.com/LOVEMEMOON
https://harfeto.timefriend.net/16943900250525
۳.۰k
۳۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.