لحظه عاشقی. پار
#لحظه_عاشقی. پارت ۸
اسیه :تا خواستم برم پیش عمر اینا که یهو اون پسره که اسمش دروک بود خورد بهم و قهوه ریخت رو لباسام. هوی هواست کجاست
دروک :سکوت
اسیه:انگاری تو چشم نداری. دروک بدون اهمیت بهم از کنارم رد شد
پسره چندش
ایبیکه:داشتم میرفتم کلاس که یهو اسیه رو دیدم سریع رفتم پیشش
ایبیکه:اسیه چی شده خوبی
اسیه:خوبم دروک بهم خورد و قهوه ریخت روم
ایبیکه :باشه مشکلی نیست بیا بریم برات لباس پیدا کنیم
ایبیکه :رفتم کلاس . دخترا کسی فرم اضافه داره اسیه قهوه ریخت رو فرمش
سوسن :من دارم بیا بهت بدم
ایبیکه:سوسن دختر مهربونی بود
سوسن :فرم رو از تو کمد دراوردن و بهش دادم بیا
ایبیکه:مرسی سوسن فردا فرمتو میارم
اسیه:ابن دختره پ کجا مونده بود
ایبیکه :اسیه بیا برات اوردم
اسیه:ممنون
ایبیکه :سوسن داد
اسیه:فرم رو پوشیدم و رفتم تو کلاس
اسیه؛یهو دیدم دروک داره...
#ادامه_دارع
اسیه :تا خواستم برم پیش عمر اینا که یهو اون پسره که اسمش دروک بود خورد بهم و قهوه ریخت رو لباسام. هوی هواست کجاست
دروک :سکوت
اسیه:انگاری تو چشم نداری. دروک بدون اهمیت بهم از کنارم رد شد
پسره چندش
ایبیکه:داشتم میرفتم کلاس که یهو اسیه رو دیدم سریع رفتم پیشش
ایبیکه:اسیه چی شده خوبی
اسیه:خوبم دروک بهم خورد و قهوه ریخت روم
ایبیکه :باشه مشکلی نیست بیا بریم برات لباس پیدا کنیم
ایبیکه :رفتم کلاس . دخترا کسی فرم اضافه داره اسیه قهوه ریخت رو فرمش
سوسن :من دارم بیا بهت بدم
ایبیکه:سوسن دختر مهربونی بود
سوسن :فرم رو از تو کمد دراوردن و بهش دادم بیا
ایبیکه:مرسی سوسن فردا فرمتو میارم
اسیه:ابن دختره پ کجا مونده بود
ایبیکه :اسیه بیا برات اوردم
اسیه:ممنون
ایبیکه :سوسن داد
اسیه:فرم رو پوشیدم و رفتم تو کلاس
اسیه؛یهو دیدم دروک داره...
#ادامه_دارع
۳.۶k
۱۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.