❥ 𖨥 شکجه ی عشق ❥ 𖨥
❥ 𖨥 شکجه ی عشق ❥ 𖨥
part ²⁷
۳۰ مین بعد.....
راننده : خانم پارک چو پیل رو گرفتن الان توی ونه
+باشه
قفل ونو زدم و منتظر موندم تا کوک بیاد.....۱۵ مین گذشت ولی خبری از کوک نبود نگران در ونو باز کردم خواستم پیاده شم ک صدای راننده مانعم شد
راننده : خانم لطفا پیاده نشین ارباب بفهمن عصبانی میشن
+یعنی چی الان نیومده دارم از نگرانی میمیرم
راننده : ولی....
بددن توجه به حرفای راننده از ون پیاده شدم ک بادیگارد ها هم با دیدن من به سمتم اومدن هی جلومو میگرفتن ک نرم تو ولی اهمیتی بهشون ندادم.......
حرکت کردم سمت داخل اون انبار ک یهو صدای شلیکی شنیدم جیغی از ترس زدم دستامو گزاشتم روی گوشم.......
یهو دیدم کوک تلو تلو در حالی ک دستش روی بازوش بود و با بی حالی قدم بر میداشت به سمتم میومد.....
با دیدنش اشکام شروع به ریختن کرد با قدم های لرزونم رفتن سمتش بهش ک رسیدم دستامو گذاشتم روی صورتش و با اشک و صدای لرزونم گفتم
یاااا کو..ک حالت چطوره چیشدی ها چیشد؟
لبخند بزوری زد برای اینکه آروم بشم گفت
چیزی نیس بیب ی خراشه کوچیکه
با عصبانیت و گریه گفتم
تو به این میگی خراش کوچیک آره؟
×هیچ گریه نکن دختر کوچولوم
به کمک بادیگارد ها کوک رو بردیم توی ماشین نشست.......
بقیه افراد هم پارک چو پیل و افرادش رو سوار ون کردن ماشین شروع به حرکت کرد.......
+حالت خوبه چرا آخه تیر خوردی ها چرا؟(گریه و کمی داد)
کوک در حالی ک نفس نفس میزد گفت
بیب نگران نباش اولین بارم نیس ک هیچیم نمیشه هوم گریه نکن پس....راستی کارت رو هم عالی انجام دادی آفرین
و بوسه ای روی لبام کاشت
+حرف نزن اذیت میشی عشقم
۴۰ مین بعد.....
دکتر اومد و کوک رو معاینه کرد کوک بیهوش بود و خوابیده بود دکتر داشت از عمارت میرفت بیرون ک سریع رفتم پیش دکتر با نگرانی ک داشتم شروع کردم به حرف زدن
دکتر حال کوک خوب میشه؟
》بله خانم نگران نباشین زخم ارباب عمیق نبود و به زودی بهبود پیدا میکنن فقط بهشون بگین تا یک هفته حداقل الکل مصرف نکنن تا زخمشون بسته بشه
+بله ممنونم
》شبتون بخیر(تعظیم کرد)
بعد از رفتن دکتر رفتم توی اتاق مشترکمون.....
به سمت کوک رفتم وقتی دیدم ک خوابیده و آرومه خیالم راحت شد لباشو سطحی بوسیدم بعدش به سمت حموم رفتم...........
بعد از ی دوش ۴۵ مینی گرفتم اومدم بیرون لباسامو پوشیدم موهامم با حوله ابشو گرفتم بعدش رفتم و کوک رو بقل کردم و خوابیدم..............
صبح با حس نوازشی بیدار شدم چشمامو باز کردم.....
کوک بالا سرم نشسته بود و با لبخند ملیحی ک روی لباش بود داشت موهامو ناز میکرد......
رفتم سمتش سرمو گزاشتم روی سینش عضلانیش و گفتم
حالت چطوره درد نداری دیشب خوب خوابیدی؟
خنده ی ریزی کرد و درحالی ک نازم میکرد گفت
تاحالا دو سه باری تیر خوردم اولین بارم نیس ک قشنگم نگران نباش
ی دونه آروم زدم به سینش سرمو بلند کردم تو چشماش زل زدم و حالت کمی عصبی گفتم
اصلا میدونی چقد نگران شدم وقتی توی اون حالت دیدمت نفسم داشت بند میومد داشتم قش میکردم جای من نبودی ک خیلی بدی نمیبخشمت
لبخند خرگوشی زد گفت
بیب مهم اینه ک الان سالمم و اتفاقی هم نیوفته....
رفتم سمتش و تو فاصله دو سانتی صورتش وایسادم و با کیوتی گفتم
کوکیا نظرت چیه دیگ مافیا نباشیم هوم؟
حالت صورتش جدی شد و ی ابرو شو داد بالا گفت
هنوز وارد باند نشده میخوای بری بیب در ضمن مافیا بودن از ارث و قوانین خاندان جئون هستش میدونی ک دست خودم نیس نخوام ادامه بدم
+ولی اگ دوباره اتفاقی بیوفته چی؟
×بهت قول میدم هیچ وقت هیچ اتفاقی نه واسه تو نه واسه خودم نمیزارم بیوفته هوم؟!
+اوهوم
×خوبه حالا بیا بوسم کن ببینم
آروم لبامو گذاشتم روی لباش و نرم مشغول بوسیدن هم شدیم.........
part ²⁷
۳۰ مین بعد.....
راننده : خانم پارک چو پیل رو گرفتن الان توی ونه
+باشه
قفل ونو زدم و منتظر موندم تا کوک بیاد.....۱۵ مین گذشت ولی خبری از کوک نبود نگران در ونو باز کردم خواستم پیاده شم ک صدای راننده مانعم شد
راننده : خانم لطفا پیاده نشین ارباب بفهمن عصبانی میشن
+یعنی چی الان نیومده دارم از نگرانی میمیرم
راننده : ولی....
بددن توجه به حرفای راننده از ون پیاده شدم ک بادیگارد ها هم با دیدن من به سمتم اومدن هی جلومو میگرفتن ک نرم تو ولی اهمیتی بهشون ندادم.......
حرکت کردم سمت داخل اون انبار ک یهو صدای شلیکی شنیدم جیغی از ترس زدم دستامو گزاشتم روی گوشم.......
یهو دیدم کوک تلو تلو در حالی ک دستش روی بازوش بود و با بی حالی قدم بر میداشت به سمتم میومد.....
با دیدنش اشکام شروع به ریختن کرد با قدم های لرزونم رفتن سمتش بهش ک رسیدم دستامو گذاشتم روی صورتش و با اشک و صدای لرزونم گفتم
یاااا کو..ک حالت چطوره چیشدی ها چیشد؟
لبخند بزوری زد برای اینکه آروم بشم گفت
چیزی نیس بیب ی خراشه کوچیکه
با عصبانیت و گریه گفتم
تو به این میگی خراش کوچیک آره؟
×هیچ گریه نکن دختر کوچولوم
به کمک بادیگارد ها کوک رو بردیم توی ماشین نشست.......
بقیه افراد هم پارک چو پیل و افرادش رو سوار ون کردن ماشین شروع به حرکت کرد.......
+حالت خوبه چرا آخه تیر خوردی ها چرا؟(گریه و کمی داد)
کوک در حالی ک نفس نفس میزد گفت
بیب نگران نباش اولین بارم نیس ک هیچیم نمیشه هوم گریه نکن پس....راستی کارت رو هم عالی انجام دادی آفرین
و بوسه ای روی لبام کاشت
+حرف نزن اذیت میشی عشقم
۴۰ مین بعد.....
دکتر اومد و کوک رو معاینه کرد کوک بیهوش بود و خوابیده بود دکتر داشت از عمارت میرفت بیرون ک سریع رفتم پیش دکتر با نگرانی ک داشتم شروع کردم به حرف زدن
دکتر حال کوک خوب میشه؟
》بله خانم نگران نباشین زخم ارباب عمیق نبود و به زودی بهبود پیدا میکنن فقط بهشون بگین تا یک هفته حداقل الکل مصرف نکنن تا زخمشون بسته بشه
+بله ممنونم
》شبتون بخیر(تعظیم کرد)
بعد از رفتن دکتر رفتم توی اتاق مشترکمون.....
به سمت کوک رفتم وقتی دیدم ک خوابیده و آرومه خیالم راحت شد لباشو سطحی بوسیدم بعدش به سمت حموم رفتم...........
بعد از ی دوش ۴۵ مینی گرفتم اومدم بیرون لباسامو پوشیدم موهامم با حوله ابشو گرفتم بعدش رفتم و کوک رو بقل کردم و خوابیدم..............
صبح با حس نوازشی بیدار شدم چشمامو باز کردم.....
کوک بالا سرم نشسته بود و با لبخند ملیحی ک روی لباش بود داشت موهامو ناز میکرد......
رفتم سمتش سرمو گزاشتم روی سینش عضلانیش و گفتم
حالت چطوره درد نداری دیشب خوب خوابیدی؟
خنده ی ریزی کرد و درحالی ک نازم میکرد گفت
تاحالا دو سه باری تیر خوردم اولین بارم نیس ک قشنگم نگران نباش
ی دونه آروم زدم به سینش سرمو بلند کردم تو چشماش زل زدم و حالت کمی عصبی گفتم
اصلا میدونی چقد نگران شدم وقتی توی اون حالت دیدمت نفسم داشت بند میومد داشتم قش میکردم جای من نبودی ک خیلی بدی نمیبخشمت
لبخند خرگوشی زد گفت
بیب مهم اینه ک الان سالمم و اتفاقی هم نیوفته....
رفتم سمتش و تو فاصله دو سانتی صورتش وایسادم و با کیوتی گفتم
کوکیا نظرت چیه دیگ مافیا نباشیم هوم؟
حالت صورتش جدی شد و ی ابرو شو داد بالا گفت
هنوز وارد باند نشده میخوای بری بیب در ضمن مافیا بودن از ارث و قوانین خاندان جئون هستش میدونی ک دست خودم نیس نخوام ادامه بدم
+ولی اگ دوباره اتفاقی بیوفته چی؟
×بهت قول میدم هیچ وقت هیچ اتفاقی نه واسه تو نه واسه خودم نمیزارم بیوفته هوم؟!
+اوهوم
×خوبه حالا بیا بوسم کن ببینم
آروم لبامو گذاشتم روی لباش و نرم مشغول بوسیدن هم شدیم.........
۳۷.۷k
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.