❥ 𖨥 شکجه ی عشق ❥ 𖨥
❥ 𖨥 شکجه ی عشق ❥ 𖨥
part ²⁶
جواب ازش نشنیدم یدونه آروم به بازوش زدم گفتم
کوک میشنوی صدامو؟
با اخم ریزی برگشت رو بهم
پایین منتظرتم.....بدون اینکه منتظر جوابی ازم باشه رفت بیرون درم بست واا چش شده این پسر
۱۵ مین بعد....
گوشیمو گذاشتم توی جیبم در اتاقو باز کردم رفتم پایین ک دیدم کوک داره با یکی از بادیگارد ها حرف میزنه تا منو دید به بادیگارده اشاره کرد ک بره رفتم سمتش
×دو ساعت دیگ ماموریتمون شروع میشه بیب آماده ای دیگ واسش؟
اوهوم ولی یکم استرس دارم
به سمتم اومد و منو کشید توی بغلش بوسه ای به گردنم زد و بعد در همون حالت لب زد
بار اولته اینجوریه نگران نباش من پیشتم هوم؟
ازم جدا شد نفس عمیقی کشیدم و گفتم باشه
دست همو گرفتیم سوار ماشین شدیم بعد از چند مین رسیدیم پیاده شدیم و رفتیم داخل
۲ساعت بعد.....
×خب دیگ همه آماده اید؟
همه : بله ارباب
×خوبه حواستون باشه کل تمرکزتون باید روی کاری ک میکنین باشه کوچکترین اشتباهی هم از کسی پذیرفته نمیشه در ضمن....
برگشت روبه من ک کنارش وایساده بودم گفت
خانم جئون تازه کار هستن حواستون به ایشون هم باشه
همه : چشم
×خوبه آماده بشید برای رفتن
نمیدونم چرا ولی بدجور استرس داشتم دستام سرد شده بود و ناخودآگاه مشغول کندن پوست لبم شدم.....
کوک با اخم ریزی برگشت سمتم و دستشو زد به لبام گفت
نخور لباتو میسو بدم میاد از این کار
با کمی استرس و دلهره ای ک توی دلم بود گفتم
استرس دارم چیکار کنم میترسم کاری رو اشتباه انجام بدم
دستشو گذاشت روی سرم و آروم نازم کرد با لبخند ملیح روی لباش گفت
من کنارتم نگران نباش بار اول هیچ چیز اشکال نداره باشه دیگ نمیخوام استرس داشته باشی
+سعی میکنم
×خوبه بیا بریم
باهم رفتیم سوار ون شدیم و حرکت کردیم
×پس یک بار دیگ نقشه رو مرور میکنم
اول افراد وارد گروه میشن بعدش تو میسو باید از طریق لپ تاپ و هلی شات محوطه رو کنترل کنی وضعیتو از بالا و گزارشش رو به ما بدی و به هیچ عنوان از ماشین خارج نمیشی و درم قفل میکنی بعد از اینکه ما پارک چو پیل رو گرفتیم و داخل ون کردیم تو سریع درو باز میکنی و سوار ماشین میشم و حرکت میکنیم اوکی؟
+اره....فقط از اسلحم استفاده کنم؟
×در صورت نیاز هر جا لازم بود شلیک میکنی حتی فکر هم نمیکنی باشه......و این
دست بندی رو از جیبش در آورد و بست به دستم دستامو توی دستاش گرفت و گفت
این دست بند یا قلبت کار میکنه در صورتی ک ضربان قلبت بره بالا و بترسی این اخطار میده و من فورا میاد پیشت باشه پس نگران هیچی نباش بیب
+باشه متشکرم رئیس
×(لبخند ملیح)
راننده : ارباب رسیدیم
کوک از ون پیاده شد و من مونده بودم با راننده درو قفل کردم و سریع لپتابمو باز کردم و هلی شات رو با کنترلش بالا بردم تا کل محوطه رو زیر نظر داشته باشم........
لایک؟؟!
part ²⁶
جواب ازش نشنیدم یدونه آروم به بازوش زدم گفتم
کوک میشنوی صدامو؟
با اخم ریزی برگشت رو بهم
پایین منتظرتم.....بدون اینکه منتظر جوابی ازم باشه رفت بیرون درم بست واا چش شده این پسر
۱۵ مین بعد....
گوشیمو گذاشتم توی جیبم در اتاقو باز کردم رفتم پایین ک دیدم کوک داره با یکی از بادیگارد ها حرف میزنه تا منو دید به بادیگارده اشاره کرد ک بره رفتم سمتش
×دو ساعت دیگ ماموریتمون شروع میشه بیب آماده ای دیگ واسش؟
اوهوم ولی یکم استرس دارم
به سمتم اومد و منو کشید توی بغلش بوسه ای به گردنم زد و بعد در همون حالت لب زد
بار اولته اینجوریه نگران نباش من پیشتم هوم؟
ازم جدا شد نفس عمیقی کشیدم و گفتم باشه
دست همو گرفتیم سوار ماشین شدیم بعد از چند مین رسیدیم پیاده شدیم و رفتیم داخل
۲ساعت بعد.....
×خب دیگ همه آماده اید؟
همه : بله ارباب
×خوبه حواستون باشه کل تمرکزتون باید روی کاری ک میکنین باشه کوچکترین اشتباهی هم از کسی پذیرفته نمیشه در ضمن....
برگشت روبه من ک کنارش وایساده بودم گفت
خانم جئون تازه کار هستن حواستون به ایشون هم باشه
همه : چشم
×خوبه آماده بشید برای رفتن
نمیدونم چرا ولی بدجور استرس داشتم دستام سرد شده بود و ناخودآگاه مشغول کندن پوست لبم شدم.....
کوک با اخم ریزی برگشت سمتم و دستشو زد به لبام گفت
نخور لباتو میسو بدم میاد از این کار
با کمی استرس و دلهره ای ک توی دلم بود گفتم
استرس دارم چیکار کنم میترسم کاری رو اشتباه انجام بدم
دستشو گذاشت روی سرم و آروم نازم کرد با لبخند ملیح روی لباش گفت
من کنارتم نگران نباش بار اول هیچ چیز اشکال نداره باشه دیگ نمیخوام استرس داشته باشی
+سعی میکنم
×خوبه بیا بریم
باهم رفتیم سوار ون شدیم و حرکت کردیم
×پس یک بار دیگ نقشه رو مرور میکنم
اول افراد وارد گروه میشن بعدش تو میسو باید از طریق لپ تاپ و هلی شات محوطه رو کنترل کنی وضعیتو از بالا و گزارشش رو به ما بدی و به هیچ عنوان از ماشین خارج نمیشی و درم قفل میکنی بعد از اینکه ما پارک چو پیل رو گرفتیم و داخل ون کردیم تو سریع درو باز میکنی و سوار ماشین میشم و حرکت میکنیم اوکی؟
+اره....فقط از اسلحم استفاده کنم؟
×در صورت نیاز هر جا لازم بود شلیک میکنی حتی فکر هم نمیکنی باشه......و این
دست بندی رو از جیبش در آورد و بست به دستم دستامو توی دستاش گرفت و گفت
این دست بند یا قلبت کار میکنه در صورتی ک ضربان قلبت بره بالا و بترسی این اخطار میده و من فورا میاد پیشت باشه پس نگران هیچی نباش بیب
+باشه متشکرم رئیس
×(لبخند ملیح)
راننده : ارباب رسیدیم
کوک از ون پیاده شد و من مونده بودم با راننده درو قفل کردم و سریع لپتابمو باز کردم و هلی شات رو با کنترلش بالا بردم تا کل محوطه رو زیر نظر داشته باشم........
لایک؟؟!
۳۳.۵k
۱۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.