پارت 16 فصل 2 دزد پنهان
پارت 16 فصل 2 دزد پنهان
جین ویو
وقتی سکوت بینمون رو گرفت دیگه نتونستم طاقت بیارم و خیمه زدم روش گفت هی چیکار میکنی منم گفتم دلم برات تنگ شده بود دیگه نمیتونم صبر کنم که گفت :
ا/ت : اما ما که همش کنار همیم
جین : نه از اون لحاظ
هیچی نگفت که منم از فرصت سوءاستفاده کردم و لبامو گزاشتم رو لباش اولش حرکتی نمیکرد ولی بعدش همراهی کرد بعد از چند دقیقه از هم جدا شدیم سرمو بردم تو گردنشو عمیق بو کشیدم که همونطوری نزدیک گوشم شد و گفت :
ا/ت : امروز خیلی شیطون شدی
جین : هوم شدم که چی
ا/ت : هیچی خوبه
سرمو بلند کردم و به چشماش خیره شدم
جین : خیلی دوست دارم
ا/ت : منم خیلی دوست دارم
بعدم از روش رفتم کنار و بغلش کردم موهاشو نوازش میکردم که کم کم خوابم برد
...........
وقتی بیدار شدم ساعت 5 و نیم ظهر بود به ا/ت نگاه کردم خواب بود پتو رو روش کشیدمو پاشدم رفتم حموم از همون اومدم بیرون با حوله موهامو خشک کردمو لباسامو پوشیدم موهامو هم درست کردمو تو آیینه به خودم نگاه کردم همچی مرتب بود ا/تم که خواب بود خب دیگه باید برم رفتم پایین بابامم حاضر بود رفتم پیشش
جین : این دفعه ی آخره که به حرفت گوش میدم بخاطر تو مجبورم ا/تو گول بزنم
پدر جین : مرسی پسرم ازت ممنونم که کنارمی
دیگه هیچی نگفتم و راه افتادیم عمم و دخترش هم میومدن برای همین دنبال اونا هم باید میرفتیم رفتم دنبالشون و سوار شدن
سوفیا و عمه : سلام ( سوفیا دختر عمشه)
جین و پدر جین : سلام
بعدم راه افتادیم تا برسیم
ا/ت ویو
از خواب بیدار شدم ساعت 6 و نیم بود باید حاضر میشدم سریع رفتم حموم و اومدم لباسامو پوشیدم نقابمو زدم ساعت 7 بود جالبه جین نیستش یعنی کجا رفته هر جا باشه میاد دیگه منم میرم به کارم میرسم رفتم سوار تاکسی شدم وقت زیادی نداشتم برای همین یه راست رفتم مهمونی رفتم داخل همه بودن یه گوشه نشستم همه ی سالنو نگاه کردم ببینم کیا اومدن و کیا نیومدن که چشمم خورد به یه میز باورم نمیشه
امیدوارم دوست داشته باشید 🌊💙
اگه میشه لایک کنید و کامنت بزارید 🌻💓
اگه درخواستی دارید بگید 🫂(◍•ᴗ•◍)
جین ویو
وقتی سکوت بینمون رو گرفت دیگه نتونستم طاقت بیارم و خیمه زدم روش گفت هی چیکار میکنی منم گفتم دلم برات تنگ شده بود دیگه نمیتونم صبر کنم که گفت :
ا/ت : اما ما که همش کنار همیم
جین : نه از اون لحاظ
هیچی نگفت که منم از فرصت سوءاستفاده کردم و لبامو گزاشتم رو لباش اولش حرکتی نمیکرد ولی بعدش همراهی کرد بعد از چند دقیقه از هم جدا شدیم سرمو بردم تو گردنشو عمیق بو کشیدم که همونطوری نزدیک گوشم شد و گفت :
ا/ت : امروز خیلی شیطون شدی
جین : هوم شدم که چی
ا/ت : هیچی خوبه
سرمو بلند کردم و به چشماش خیره شدم
جین : خیلی دوست دارم
ا/ت : منم خیلی دوست دارم
بعدم از روش رفتم کنار و بغلش کردم موهاشو نوازش میکردم که کم کم خوابم برد
...........
وقتی بیدار شدم ساعت 5 و نیم ظهر بود به ا/ت نگاه کردم خواب بود پتو رو روش کشیدمو پاشدم رفتم حموم از همون اومدم بیرون با حوله موهامو خشک کردمو لباسامو پوشیدم موهامو هم درست کردمو تو آیینه به خودم نگاه کردم همچی مرتب بود ا/تم که خواب بود خب دیگه باید برم رفتم پایین بابامم حاضر بود رفتم پیشش
جین : این دفعه ی آخره که به حرفت گوش میدم بخاطر تو مجبورم ا/تو گول بزنم
پدر جین : مرسی پسرم ازت ممنونم که کنارمی
دیگه هیچی نگفتم و راه افتادیم عمم و دخترش هم میومدن برای همین دنبال اونا هم باید میرفتیم رفتم دنبالشون و سوار شدن
سوفیا و عمه : سلام ( سوفیا دختر عمشه)
جین و پدر جین : سلام
بعدم راه افتادیم تا برسیم
ا/ت ویو
از خواب بیدار شدم ساعت 6 و نیم بود باید حاضر میشدم سریع رفتم حموم و اومدم لباسامو پوشیدم نقابمو زدم ساعت 7 بود جالبه جین نیستش یعنی کجا رفته هر جا باشه میاد دیگه منم میرم به کارم میرسم رفتم سوار تاکسی شدم وقت زیادی نداشتم برای همین یه راست رفتم مهمونی رفتم داخل همه بودن یه گوشه نشستم همه ی سالنو نگاه کردم ببینم کیا اومدن و کیا نیومدن که چشمم خورد به یه میز باورم نمیشه
امیدوارم دوست داشته باشید 🌊💙
اگه میشه لایک کنید و کامنت بزارید 🌻💓
اگه درخواستی دارید بگید 🫂(◍•ᴗ•◍)
۴۵.۳k
۱۵ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.