پارت3:
#پارت3:
با خنده به بهترین دوستام نگاه کردم. به ترانه خیره شدم و آنالیزش کردم:
پوست گندمی چشمانی بزرگ و کشیده به رنگ عسلی و بینی کوچیک، لبای متناسب و موهای فرفری که دل همه رو می برد. آخ که من عاشق اون موهای فر و حالت دارش بودم.
نگاهم و از ترانه گرفتم و به بهار که هنوزم داشت با ترانه بحث می کرد، دوختم. بهار صورتی گرد و پوست گندمی، چشمای قهوه ای بینی و لبای معمولی و موهای صاف و شلاقی
تو هپروت سیر می کردم که باصدای ترانه به خودم اومدم:
-خــوشگل ندیدی دوساعته مثل وزغ زل زدی به مـا
-خوشگل که ایناهاش رو به روت نشسته ولی میمون تک شاخ با بال های پروانه ندیده بودم
با صدای بلندی خندیدم. ترانه به سمتم خیز برداشت. سریع رفتم پشت بهار قایم شدم.
بهار کلافه از این موش گربه بازیمون یهو داد زد:
- اه مگه بچه یین دو دقیقه اروم بگیرید دیگه
هر دو ساکت و آروم سرجاهامون نشستیم.
بهار در حالی که یه ابروشو بالا داده بود:
- نمیدونستم اینقد جذبه دارم وگرنه از همون اول سرتون داد می زدم.
هر سه خندیدیم. بهار جدی شد و گفت:
- خب دیگه دخترا کلاس های امروزمون تموم شد پاشید بریم دور دور بعدش هم خونه.
ترانه با بیخیالی شونه ای بالا انداخت و گفت:
- من امروز ماشینم و نیوردم
بهار لبخند دندون نمایی زد:
- منم نیوردم با ماشین الی می ریم دیگه.
با چشمایی گرد نگاهشون کردم:
-شما خجالت نمی کشین به فکر من نیستین به فکر بابام باشین هی پول بنزین می ده. من کسی و سوار عروسکم نمی کنم.
بهار یه پس کله ی نثارم کرد:
-وظیفته پاشو مارو برسون ناسلامتی رفیقیم :)
ترانه هم برام زبون در اورد و سوئیچ رو از کیفم قاپید. دوتایی از سلف خارج شدن و به سمت ماشین رفتن. منم که اونجا رو صندلی از پر رویی این دوتا خشکم زده بود. مثل جوجه اردک دنبالشون راه افتادم.
با خنده به بهترین دوستام نگاه کردم. به ترانه خیره شدم و آنالیزش کردم:
پوست گندمی چشمانی بزرگ و کشیده به رنگ عسلی و بینی کوچیک، لبای متناسب و موهای فرفری که دل همه رو می برد. آخ که من عاشق اون موهای فر و حالت دارش بودم.
نگاهم و از ترانه گرفتم و به بهار که هنوزم داشت با ترانه بحث می کرد، دوختم. بهار صورتی گرد و پوست گندمی، چشمای قهوه ای بینی و لبای معمولی و موهای صاف و شلاقی
تو هپروت سیر می کردم که باصدای ترانه به خودم اومدم:
-خــوشگل ندیدی دوساعته مثل وزغ زل زدی به مـا
-خوشگل که ایناهاش رو به روت نشسته ولی میمون تک شاخ با بال های پروانه ندیده بودم
با صدای بلندی خندیدم. ترانه به سمتم خیز برداشت. سریع رفتم پشت بهار قایم شدم.
بهار کلافه از این موش گربه بازیمون یهو داد زد:
- اه مگه بچه یین دو دقیقه اروم بگیرید دیگه
هر دو ساکت و آروم سرجاهامون نشستیم.
بهار در حالی که یه ابروشو بالا داده بود:
- نمیدونستم اینقد جذبه دارم وگرنه از همون اول سرتون داد می زدم.
هر سه خندیدیم. بهار جدی شد و گفت:
- خب دیگه دخترا کلاس های امروزمون تموم شد پاشید بریم دور دور بعدش هم خونه.
ترانه با بیخیالی شونه ای بالا انداخت و گفت:
- من امروز ماشینم و نیوردم
بهار لبخند دندون نمایی زد:
- منم نیوردم با ماشین الی می ریم دیگه.
با چشمایی گرد نگاهشون کردم:
-شما خجالت نمی کشین به فکر من نیستین به فکر بابام باشین هی پول بنزین می ده. من کسی و سوار عروسکم نمی کنم.
بهار یه پس کله ی نثارم کرد:
-وظیفته پاشو مارو برسون ناسلامتی رفیقیم :)
ترانه هم برام زبون در اورد و سوئیچ رو از کیفم قاپید. دوتایی از سلف خارج شدن و به سمت ماشین رفتن. منم که اونجا رو صندلی از پر رویی این دوتا خشکم زده بود. مثل جوجه اردک دنبالشون راه افتادم.
۲.۳k
۲۹ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.