پارت ۱۲
پارت ۱۲
ددی_فاکر
ساناکو یه دامن کوتاه ک تابالای روناش بود رو پوشید با کفشای قرمز...
موهاشو صاف شونه زد و یه برق لب زد
یکم دیگه آرایش کرد و خیلی خفن تر بنظر میرسید...(عکسای شخصیتارم میزارم)
رفت بیرون اتاق ک دید کوک وایساده
ساناکو ویو:
فااک لنتی چ جذابتر شده
کوک با دیدن ساناکو هنگید...
اما ری اکشنی نشون نداد
کوک:: بریم
ساناکو رفت با کوک نشستن تو ماشین
تو راه چیزی نگفتن تا رسیدن
وقتی رسیدن پیاده شدن
کوک:: اهم...دستمو بگیر
سانامی رفتو دستشو گذاشت تو دست کوک
کوک:: اینجا هرکاری دلت خاست میتونی کنی،هرزه بازی خاستی کنی آزادی و...
ساناکو:: بسه تو درمورد من چی فکر کردی؟!
کوک:: تو ن شما
ساناکو:: اوکی شما
کوک:: هرفکری بخام میکنم و بهت مربوط نیست...الآنم رو من صداتو نیار بالا ک من میدونم و تو
ساناکو:: اوکی
کوک و ساناکو رفتن داخل...
همه داشتن مست میکردن و باهم لاس میزدن...
ساناکو:: حالم بهم میخوره
کوک:: برو یجا بشین خب
ساناکو:: اوکی شما کجا میری؟!
کوک:: بتوچه...الآنم دستمو ول کن
ساناکو از کوک جدا شد و نشست رو یه صندلی...
کوک رفت پیش رفیقاش...
همه داشتن خوش و بش میکردن...
@ سلام لیدی
ساناکو:: گمشو
@ اوه چ بدگرل
ساناکو:: گم میشی یا گمت کنم؟!
@ یه روز ک پیشم باشی ادم میشی
ساناکو:: اوکی خودت خواستی...
ساناکو پاشد و دستشو مشت کرد ک بزنش...
@ غ..غلط کردم بسه
ساناکو دستشو عقب برد و پوزخندی زد...
مرده هم رفت...
کوک:: اوففف...بدناشون هوشو از سرم میبره...
& چطوره امتحان کنی
کوک:: میخام چنتاشو امتحان کنم😈
کوک پاشد و رفت سمت یکی از دخترا...
دستشو آروم گذاشت دور کمرش...
دختره هم محو جذابیت و زیبایی کوک شده بود...
خودشو نزدیک کوک برد...
¥ ددی
کوک:: مایلی...
¥ من برات آمادم...
دختره خودشو ب کوک میمالوند ک کوک تحریک میشد...
دیگه بدون مکثی دستشو گرفت و بردش سمت یکی از اتاقکای بار...
ددی_فاکر
ساناکو یه دامن کوتاه ک تابالای روناش بود رو پوشید با کفشای قرمز...
موهاشو صاف شونه زد و یه برق لب زد
یکم دیگه آرایش کرد و خیلی خفن تر بنظر میرسید...(عکسای شخصیتارم میزارم)
رفت بیرون اتاق ک دید کوک وایساده
ساناکو ویو:
فااک لنتی چ جذابتر شده
کوک با دیدن ساناکو هنگید...
اما ری اکشنی نشون نداد
کوک:: بریم
ساناکو رفت با کوک نشستن تو ماشین
تو راه چیزی نگفتن تا رسیدن
وقتی رسیدن پیاده شدن
کوک:: اهم...دستمو بگیر
سانامی رفتو دستشو گذاشت تو دست کوک
کوک:: اینجا هرکاری دلت خاست میتونی کنی،هرزه بازی خاستی کنی آزادی و...
ساناکو:: بسه تو درمورد من چی فکر کردی؟!
کوک:: تو ن شما
ساناکو:: اوکی شما
کوک:: هرفکری بخام میکنم و بهت مربوط نیست...الآنم رو من صداتو نیار بالا ک من میدونم و تو
ساناکو:: اوکی
کوک و ساناکو رفتن داخل...
همه داشتن مست میکردن و باهم لاس میزدن...
ساناکو:: حالم بهم میخوره
کوک:: برو یجا بشین خب
ساناکو:: اوکی شما کجا میری؟!
کوک:: بتوچه...الآنم دستمو ول کن
ساناکو از کوک جدا شد و نشست رو یه صندلی...
کوک رفت پیش رفیقاش...
همه داشتن خوش و بش میکردن...
@ سلام لیدی
ساناکو:: گمشو
@ اوه چ بدگرل
ساناکو:: گم میشی یا گمت کنم؟!
@ یه روز ک پیشم باشی ادم میشی
ساناکو:: اوکی خودت خواستی...
ساناکو پاشد و دستشو مشت کرد ک بزنش...
@ غ..غلط کردم بسه
ساناکو دستشو عقب برد و پوزخندی زد...
مرده هم رفت...
کوک:: اوففف...بدناشون هوشو از سرم میبره...
& چطوره امتحان کنی
کوک:: میخام چنتاشو امتحان کنم😈
کوک پاشد و رفت سمت یکی از دخترا...
دستشو آروم گذاشت دور کمرش...
دختره هم محو جذابیت و زیبایی کوک شده بود...
خودشو نزدیک کوک برد...
¥ ددی
کوک:: مایلی...
¥ من برات آمادم...
دختره خودشو ب کوک میمالوند ک کوک تحریک میشد...
دیگه بدون مکثی دستشو گرفت و بردش سمت یکی از اتاقکای بار...
۵۵.۰k
۲۱ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.