"ɪᴛ ᴘᴀꜱꜱᴇᴅ ᴀɢɪɴ 2"
"ɪᴛ ᴘᴀꜱꜱᴇᴅ ᴀɢɪɴ 2"
part:۳۳
" ویو جولی"
یه چییزایی میشنیدم
که یه دفعه صدایه محکم کوبیده شدن در امد و بعد از چند ثانیه در اتاق باز شد.
ته: خب...فکر کنم تمومه
به پشتش نگاه کردم
جولی: چیشدش؟
ته: برات مهمه؟
جولی: از مرگش خوشحال میشم
ته: پس اتفاقی نیوفتاده...
__فلش بک به گذشته__
"ویو تهیونگ"
جولی: اینطوری؟؟؟ من نمیتونمم
ته: به حرفم گوش بده ....
لباس خواب سُرمه ایی رنگی که تنش بود میتونست نشون بده که همچی طبیعیه
ولی خودم ؟
ته: شونه ت و بده...
به سمت سرویس رفتم
چند قطره اب رو موهام و صورتم ریختم
کل دکمه هایه پیرهنم و باز کردم
موهام و به جلو شونه کردم که تقریبا یه حالت ت..ریکی و نشون بده
وقتی از سرویس بیرون رفتم
جولی: چیکار...میکنی؟؟
با لبخند جواب دادم
ته: باید همچی طبیعی باشه...
جولی کاملا خوشکش زده بود
امد چییزی بگه که صدایه بلندی از در امد
_: این بی صاحاب و باز کن
و با ضربه میکوبید
ته: برو....
جولی از اتاق خارج شد
یکم از ملافه رو جا به جا کردم
رو تخت نشستم و به تاج تخت تکیه دادم.
.....پایان فلش بک.....
" ویو جولی"
جولی: اخییششششش
خودم و رو تخت پرت کردم
جولی: تموم شددد....پسره روانییی...دیگه نمیبینمت ...برو به درکککک
تهیونگ داشت لباساشو مرتب میکرد
ته: خب من برم....
جولی: واقعا نمیدونم چطوری جبران کنم، خیلی ممنونمممم
ته: شاید کاره منم گیره تو افتاد....خب دیگه شب بخیر
جولی: شب بخیر
بعد بد رقه کردنش
برگشتم داخل اتاق و با خیال راحت خوابیدم ...ولی دیگه صبح بود.
" ویو نادیا"
از خواب بیدار شدم.
دیشب پیش جونگکوک خوابیدم ، البته خواب ساده .
وقتی اطراف و دیدم فقط صدایه حموم بود که فهموند داخل حمومه
باورم نمیشه بهش علاقه پیدا کردم...یا اینکه قراره ازدواج کنیم .
اب بسته شد و بعد دقیقه ایی جونگکوک با بالا تنه لخت و شلوار ورزشی بیرون امد و داشت با حوله موهاش و خشک میکرد
نادیا: سلام
کوک: بیدار شدی؟.چه زود
نادیا: میگم چرا با شلواری؟
کارشو متوقف کردو گفت:
_ میخوای لخت باشم؟ انگار اون طوری بیشتر دوست داری دلت تنگ شده براش، البته
به سمتم قدم برداشت
کوک.منم خیلی بدن بدون لباست و دوست دارم خیلیم دلم براش تنگ شده
تو صورتم خم شد و ادامه داد:
_ یه رفع دل تنگیمون نشه؟
نادیا: چی؟؟؟ نه..
کنارم رو تخت نشست و به خشک کردن موهاش ادامه داد
نادیه :..همه رابطه هامون بدون جلو گیریههه.
یه دفه وایساد
کوک: ببینم.
نادیا: بله؟
کوک: تو چرا حامله نیستی؟
نادیا: هان؟
کوک:نباید بعد این همه رابطه حامله میشدی؟
نادیا: الان بچه میخوای چیکار؟
کوک: ببینم نکنه کلا بچه دار نمیشی ؟
یه دفعه جیغ زدم:
_ جونگکوک
کوک: جونم؟
نادیا: بسه،بهش فکر نکن.همون بهتر که اتفاقی نیوفتاده .
کوک: چرا؟
نادیا: علاقه ندارم
کوک:وقتی تا ماه اینده حامله شدی، باید علاقه پیدا کنی
part:۳۳
" ویو جولی"
یه چییزایی میشنیدم
که یه دفعه صدایه محکم کوبیده شدن در امد و بعد از چند ثانیه در اتاق باز شد.
ته: خب...فکر کنم تمومه
به پشتش نگاه کردم
جولی: چیشدش؟
ته: برات مهمه؟
جولی: از مرگش خوشحال میشم
ته: پس اتفاقی نیوفتاده...
__فلش بک به گذشته__
"ویو تهیونگ"
جولی: اینطوری؟؟؟ من نمیتونمم
ته: به حرفم گوش بده ....
لباس خواب سُرمه ایی رنگی که تنش بود میتونست نشون بده که همچی طبیعیه
ولی خودم ؟
ته: شونه ت و بده...
به سمت سرویس رفتم
چند قطره اب رو موهام و صورتم ریختم
کل دکمه هایه پیرهنم و باز کردم
موهام و به جلو شونه کردم که تقریبا یه حالت ت..ریکی و نشون بده
وقتی از سرویس بیرون رفتم
جولی: چیکار...میکنی؟؟
با لبخند جواب دادم
ته: باید همچی طبیعی باشه...
جولی کاملا خوشکش زده بود
امد چییزی بگه که صدایه بلندی از در امد
_: این بی صاحاب و باز کن
و با ضربه میکوبید
ته: برو....
جولی از اتاق خارج شد
یکم از ملافه رو جا به جا کردم
رو تخت نشستم و به تاج تخت تکیه دادم.
.....پایان فلش بک.....
" ویو جولی"
جولی: اخییششششش
خودم و رو تخت پرت کردم
جولی: تموم شددد....پسره روانییی...دیگه نمیبینمت ...برو به درکککک
تهیونگ داشت لباساشو مرتب میکرد
ته: خب من برم....
جولی: واقعا نمیدونم چطوری جبران کنم، خیلی ممنونمممم
ته: شاید کاره منم گیره تو افتاد....خب دیگه شب بخیر
جولی: شب بخیر
بعد بد رقه کردنش
برگشتم داخل اتاق و با خیال راحت خوابیدم ...ولی دیگه صبح بود.
" ویو نادیا"
از خواب بیدار شدم.
دیشب پیش جونگکوک خوابیدم ، البته خواب ساده .
وقتی اطراف و دیدم فقط صدایه حموم بود که فهموند داخل حمومه
باورم نمیشه بهش علاقه پیدا کردم...یا اینکه قراره ازدواج کنیم .
اب بسته شد و بعد دقیقه ایی جونگکوک با بالا تنه لخت و شلوار ورزشی بیرون امد و داشت با حوله موهاش و خشک میکرد
نادیا: سلام
کوک: بیدار شدی؟.چه زود
نادیا: میگم چرا با شلواری؟
کارشو متوقف کردو گفت:
_ میخوای لخت باشم؟ انگار اون طوری بیشتر دوست داری دلت تنگ شده براش، البته
به سمتم قدم برداشت
کوک.منم خیلی بدن بدون لباست و دوست دارم خیلیم دلم براش تنگ شده
تو صورتم خم شد و ادامه داد:
_ یه رفع دل تنگیمون نشه؟
نادیا: چی؟؟؟ نه..
کنارم رو تخت نشست و به خشک کردن موهاش ادامه داد
نادیه :..همه رابطه هامون بدون جلو گیریههه.
یه دفه وایساد
کوک: ببینم.
نادیا: بله؟
کوک: تو چرا حامله نیستی؟
نادیا: هان؟
کوک:نباید بعد این همه رابطه حامله میشدی؟
نادیا: الان بچه میخوای چیکار؟
کوک: ببینم نکنه کلا بچه دار نمیشی ؟
یه دفعه جیغ زدم:
_ جونگکوک
کوک: جونم؟
نادیا: بسه،بهش فکر نکن.همون بهتر که اتفاقی نیوفتاده .
کوک: چرا؟
نادیا: علاقه ندارم
کوک:وقتی تا ماه اینده حامله شدی، باید علاقه پیدا کنی
۱.۱k
۲۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.