"ɪᴛ ᴘᴀꜱꜱᴇᴅ ᴀɢɪɴ 2"
"ɪᴛ ᴘᴀꜱꜱᴇᴅ ᴀɢɪɴ 2"
part:۳۵
"ویو جونگکوک"
ته: دوست نادیا ...
کوک: اها اون...
یه دفعه با تعحب نگاش کردم
کوک:...اونجا جیکار میکردی؟؟؟اونم تا صبح؟ اخرم با وضع امدی خونه.؟
ته: اححح...تند نرو با هم بریم...داستان داره چییزی نیست که فکرشو میکنی
کوک: اوکی...بریم؟
ته: کجا؟ اها...وایسا اماده شم
تهیونگ رفت و بعد ۴۰ دقیقه با سر و وضع حسابی امد بیرون
کوک: میتونی حدس بزنی نقشه مینهو جبه؟
ته: نمیدونم واقعا
از خونه خارج شدیم
بعد از رسیدن به جایی که تهیونگ گفت وایسادیم
یه باغ بود
کوک: مینهو ادم شده ...
تهیونگ خندید و گفت:
_ یچی بگو منطقی باشه
به راه ادامه دادیم که با میزی وسط باغ مواجح شدیم
صدایه مینهو از پشتمون امد
مینهو: به به ...میبینم تونستی بیاریش
تهیونگ با حرص بش نگاه میکرد
کوک: خب؟
مینهو: لطفا بشینید...
پشت میز نشستیم
کوک: شروع کن...
مینهو: نه، مهمون اصلی نیومده؟
کوک: مهمون دیگه؟؟
که یه دفعه صدایه ماشین پیچید
مینهو: که انگار رسید...حلال زادست..
از جاش بلند شد ...و منتظر موند
از ماشین یه مرد پیاده شد...
مینهو: از این طرف....مون...
اون مرده که اصلا ازش نس خوب نمیگرفتم امد سمتمون با اون محافظ گنارش
( توجه: اصلا قصد هیت دادن به مون ته ایل و ندارم.فقط چون کسیو پیدا نکردم دارم ازش داخل داستان استفاده میکنم، وگرنه کاری که کرده و زندگیش به من مربوط نیست)
گفت:
_ خوبه حداقل اینبار تو بار قرار نزاشتی
مینهو: درسته، اها ایشون جئون جونگکوک و کیم تهیونگ هستن..همون کسایی که راجبشون گفتم
یه نیم نگاهی بم کرد و رفت نشست
اینو باش
ته: میگی داستانو یا نه؟
مینهو: خب ایشون اقایه مون ته ایل هستن ...و به گم قدرتش ازت کمی نیست...یجور رقابت ...موضوع یه زمینه خیلی بزرگه که دست ادمایه اشتباهی افتاده...ما با گرفتم مدارک زمین باید مالک و عوض کنیم
کوک: من گفتم قراره همکاری کنم؟
مینهو: جونگکوک این توش هیچ مشکلی نیستت....سحم خوبیم از این کار میبری..
کوک: خب؟ به تو اعتماد کنم ؟ یا به این( ته ایل)
از جام بلند شدم
کوک: یکی دیگرو پیدا کن
تکون نخورده بودم که مینهو بلند شد
مینهو:اوکی اوکی،قرار داد ببندیم؟؟
کوک: خوبه
دوباره نشستم
ته: مالک زمین تغییر کنه به اسم کی در میاد؟
مینهو: مشکل همینه....
کوک: من کمک میکنم...بیشترن دنگ از زمین برایه من باشه
ته ایل خندید و بالاخره دهن باز کرد
ته ایل: انگار خیلی جدی هستی؟
part:۳۵
"ویو جونگکوک"
ته: دوست نادیا ...
کوک: اها اون...
یه دفعه با تعحب نگاش کردم
کوک:...اونجا جیکار میکردی؟؟؟اونم تا صبح؟ اخرم با وضع امدی خونه.؟
ته: اححح...تند نرو با هم بریم...داستان داره چییزی نیست که فکرشو میکنی
کوک: اوکی...بریم؟
ته: کجا؟ اها...وایسا اماده شم
تهیونگ رفت و بعد ۴۰ دقیقه با سر و وضع حسابی امد بیرون
کوک: میتونی حدس بزنی نقشه مینهو جبه؟
ته: نمیدونم واقعا
از خونه خارج شدیم
بعد از رسیدن به جایی که تهیونگ گفت وایسادیم
یه باغ بود
کوک: مینهو ادم شده ...
تهیونگ خندید و گفت:
_ یچی بگو منطقی باشه
به راه ادامه دادیم که با میزی وسط باغ مواجح شدیم
صدایه مینهو از پشتمون امد
مینهو: به به ...میبینم تونستی بیاریش
تهیونگ با حرص بش نگاه میکرد
کوک: خب؟
مینهو: لطفا بشینید...
پشت میز نشستیم
کوک: شروع کن...
مینهو: نه، مهمون اصلی نیومده؟
کوک: مهمون دیگه؟؟
که یه دفعه صدایه ماشین پیچید
مینهو: که انگار رسید...حلال زادست..
از جاش بلند شد ...و منتظر موند
از ماشین یه مرد پیاده شد...
مینهو: از این طرف....مون...
اون مرده که اصلا ازش نس خوب نمیگرفتم امد سمتمون با اون محافظ گنارش
( توجه: اصلا قصد هیت دادن به مون ته ایل و ندارم.فقط چون کسیو پیدا نکردم دارم ازش داخل داستان استفاده میکنم، وگرنه کاری که کرده و زندگیش به من مربوط نیست)
گفت:
_ خوبه حداقل اینبار تو بار قرار نزاشتی
مینهو: درسته، اها ایشون جئون جونگکوک و کیم تهیونگ هستن..همون کسایی که راجبشون گفتم
یه نیم نگاهی بم کرد و رفت نشست
اینو باش
ته: میگی داستانو یا نه؟
مینهو: خب ایشون اقایه مون ته ایل هستن ...و به گم قدرتش ازت کمی نیست...یجور رقابت ...موضوع یه زمینه خیلی بزرگه که دست ادمایه اشتباهی افتاده...ما با گرفتم مدارک زمین باید مالک و عوض کنیم
کوک: من گفتم قراره همکاری کنم؟
مینهو: جونگکوک این توش هیچ مشکلی نیستت....سحم خوبیم از این کار میبری..
کوک: خب؟ به تو اعتماد کنم ؟ یا به این( ته ایل)
از جام بلند شدم
کوک: یکی دیگرو پیدا کن
تکون نخورده بودم که مینهو بلند شد
مینهو:اوکی اوکی،قرار داد ببندیم؟؟
کوک: خوبه
دوباره نشستم
ته: مالک زمین تغییر کنه به اسم کی در میاد؟
مینهو: مشکل همینه....
کوک: من کمک میکنم...بیشترن دنگ از زمین برایه من باشه
ته ایل خندید و بالاخره دهن باز کرد
ته ایل: انگار خیلی جدی هستی؟
۵.۲k
۲۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.