تکپارتی(وقتی برادرت بود و...)

#فیک
#استری_کیدز

تکپارتی(وقتی برادرت بود و...)

عقربه های ساعت 2 ظهر رو نشون میدادن؛از شدت خستگی تمرینات روی تخت به خواب عمیقی فرو رفته بود،در اتاق رو با شدت باز کردی و با میزان صدایی بلند اسمش رو فریاد زدی.
+چانییییییییییییی
با صدای تو پلکهاش رو با سرعت ازهم فاصله داد و خودشو بالاکشید و صاف نشست،زیر لب فحش داد و بالحنی عصبی لب زد.
-نمیبینی خوابم؟
+اوپا لطفا فردا امتحان دارم ولی هیچی نمیدونم کمکم کن
پوفی از کلافگی کشید و دستی به پیشونی زد،با دست روی نرمی تخت زد تا کنارش بشینی؛جلو رفتی و کنارش روی تخت نشستی.کتابت رو بین دستاش گرفت با دقت ورق زد و زیر لب گفت.
-اخه این سوالاهم تمرین کردن لازم دارن
دفترت رو جلوت گذاشت و با دقت مسئله هارو برات روخوانی کرد و سوال هایی رو برات طراحی کرد.درحال نوشتن سوالات بودی که یکهو مدادی توی کله ات خورد،ناله ای سردادی و با دست سرت رو گرفتی.
- ا/ت من موندم مامان و بابا از بدنیا اوردن تو چه هدفی داشتن...حواست هست جواب چی میشه؟...میشه 10 نه 12
+اه خیلی خوب چرا میزنی
چان از دستت بشدت خسته شده بود و مدام زیر لب غرغر میکرد،کاغذ های سفیدرنگ دفتر زیر وزن دستهات چروک و از شدت عرق ستهات نم زده شده بودن.عقربه های ساعت 6 عصر رو به نمایش گذاشته بودن و چان همچنان در فضای اتاق قدم میزد و در عین حال سوالات
رو با صدای بلند برای شخص تو روخوانی میکرد که یهو نوک مدادت شکست و مداد رو پرت کردی گوشه اتاق،نگاهشو از کتاب گرفت و به تو داد.
-با خودکار بنویس...زود باش هنوز خیلی عقبیم
+اههه اروم تر خب....مگه داری واسه پروفسور درس میگی..خسته شدم
اما توجهی نکرد و به روخوانی ادامه داد.بالای سرت ایستاد و جواب سوالات رو بررسی کرد،پوفی از کلافگی کشید و مجددا مدادی به کله ات زد و با عصبانیتی ساختگی لب زد.
-احمق خانم...اون اعداد رو به توان 10 بکن و بعد ضربدر 4 بکن و با اعداد داده شده به ترتیب جمع و تفریق کن...جوابش میشه چند؟
+اوممم..میشه 234؟
-تو چی نوشتی؟
+145
-درستش کن تا نرفتم از دستت خودکشی کنم
عقربه های ساعت سریعا جلو و جلوتر میرفتن و به پایان روز نزدیک میشدن.ساعت به 10 شب رسیده بود،باکمک چان تمام تمرینات کتاب رو حل کرده بودی و حالا روی کاغذ های تمریناتت به خواب عمیقی فرو رفته بودی.چان به آرومی نزدیک شد و کتاب هارو از زیر دستت
بیرون کشید و مرتب داخل فضای نسبتا بزرگ کوله ات قرار داد؛پتو رو تمام روی جسمت کشید و بوسه ای ریز روی پیشونیت زد و آروم زمزمه کرد.
-امشب خوب بخواب خواهر کوچولوی من...مطمئنم فردا بهترین نمره رو میگیری...چون تو بهترینی ا/ت
دیدگاه ها (۷)

تکپارتی(وقتی مریض میشه و...)

سناریو

تکپارتی(وقتی دیگه نمیتونستی...)

تکپارتی(وقتی مریض بودی و...)

game of love and hate(part 29)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط