پارت

پارت²³
(بادیگارد هات❤️‍🔥)

با حرص داشتم به اتاق نگاه میکردم.
از طرفی هم نمیخواستم بهشون زحمت بدم و بگم برن رنگ این همه وسایلو عوض کنم.
داشتم به وسایل نگاه میکردم که آریما جیغی کشیدم.
با سرعت رفتم بیرون که با شدت به کسی برخوردم.
نمیدونستم کیه فقط به خاطر جلو گیری از افتادنم یقه اشو گرفتم که چون اتفاقی بود اونم نتونست خودشو کنترل کنه و از پشت افتاد منم افتادم روش.
هنوز تو شک بودم و نمیتونستم حرکتی بزنم.
مثل اینکه رو شوگا افتاده بودم.
چقدر چشاش از نزدیک خوشگل بود.وا ثورا شیشت هشت میزنه ها.اخمی کردم و بلندش شدم و با خجالت و عصبانیت گفتم:
_شما نمیدونید نباید پشت در وایسید؟
اونم مثل من تو شک بود ولی با صدام به خودش اومد و با اخم گفت:
_ببخشید دیگه نمیدونستم شما عین چی حمله میکنید بهم.
دیدگاه ها (۰)

پارت²⁴(بادیگارد هات ❤️‍🔥)کارد میزدی خونم در نمی‌اومد.خواستم ...

پارت ²⁵(بادیگارد هات❤️‍🔥)الان نمیدونستم از دستش حرص بخورم یا...

پارت²²(بادیگارد هات ❤️‍🔥)_خب این پذیرایی مشترک ما و شماست.بع...

پارت²¹(بادیگارد هات❤️‍🔥)نوشتم:_اوکی بیا کافه(....)بعد چند دق...

# رز _ سیاه PART _ 48 تهیانگ: کنار تختش نشسته بودم و دستشو ت...

yek tarafe part : 6

/ℛℐ𝒩𝒢 ℳ𝒜𝒮𝒦/ᴾᵃʳᵗ ⁶..اعصابم رو بهم ریخته بود ، حال اینکه بخوام...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط